از مرگ نمی ترسیم
از مرگ نمی ترسیم
هنگامیکه امام حسین علیه السلام و یارانش به سوی کوفه حرکت میکردند به منز گاه ثعلبیه رسیدند.در این منزلگاه ،امام علیه السلام مدت کوتاهی خوابید .
هنگامی که بیدارشدند فرمودند:
درخواب ،هاتفی گفت:شما با شتاب میروید و مرگ نیز پشت سر،شما را به سوی بهشت میبرد .
علی اکبر ع فرمود: پدرجان !مگرما برحق نیستیم !
امام علیه السلام فرمودند: چرا فرزندم ،قسم به خداوندی که بازگشت همه به سوی اوست .ما برحقیم .
علی اکبر علیه السلام فرمود: در این صورت ما از مرگ باکی نداریم !(لهوف ص103)
حسین علیه السلام تشنه است من آب نمی نوشم
وقتی تشنگی شدید بر حسین و یارانش عارض شد . برادر خود عباس بن علی بن ابی طالب را فراخواند و اورا همراه سی سوار وبیست پیاده و بیست مشک برای آوردن اب فرستاد . آنان شبانه آمدند تا به آب نزدیک شدند جلودار ایشان نافع بن هلال با پرچم پیش امد.
عمرو بن حجاج زبیدی گفت: برای چه آمده ای؟ گفت: آمده ایم از این آبی که مارا از آن ممنوع کرده اید بنوشیم . گفت : بنوش ،نوش جانت .
گفت : نه سوگند به خدا مادامی که حسین علیه السلام و یارانش تشنه هستند قطره ای از آن نخواهم نوشید .
همراهان عمرو بن حجاج متوجه آنها شدند. عمرو گفت: آنان نمی توانند آب بنوشند.
ما را اینجا گذاشته اند که نگذاریم آنها آب بنوشند. وقتی یاران نافع نزدیک شدند وی پیادگان گفت :مشک هایتان را پر کنید ،پیادگان با سرعت مشکها را پر کردند.
عمروبن حجاج و یارانش به طرف آنان هجوم بردند ،عباس بن علی و نافع بن هلال نیز حمله آنها را دفع کردند. سپس به طرف خیمه ها بازگشتند .عمروبن حجاج و یارانش توانستند آنان را اندکی به عقب برانند . یاران عباس ع و آن حضرت 20 مشک پر از آب به خیمه ها آوردند. (مقتل ابی مخنف ص67)