بی قراری من
از سالهای بی قراری من تا قراری که بیقرارتر است .
سالهای جاهلیت عمرم به نوشتن چندصفحه هدف در شب سال نو میگذشت و یکسال تلاش برای رسیدن به اهدافم .
تا اینکه 8سال پیش چراغ هدایتم نهج البلاغه مرا به شب قدر وصل کرد و خدا و نماز شد تنها مسیرم .
اما داستان اهداف شب قدر چندصفحه بود .چقدر هدف داشتم برای نوشتن .
دوسال پیش صفحه ای اهدافم به نصف رسید . و امسال حیران نوشتن ،سردرگم اینکه چه هدفی دارم ؟
اهدافم به 5 شماره رسید . و بعد سکوت …..
اما سکوت شیرینی نبود . بی هدفی انسان را می کشد .
امروز کتاب شبهای بی قراری روزنه ای امید برایم روشن کرد بسوی هدفی بزرگ . البته خیلی تخصصی تر و هیجان انگیزتر از قبل
با خواندن کتاب آقای بنی هاشمی سراسر شور شدم و سه ساعت تا اتمام کتاب میخکوب شدم و حتی صدای اذان را هم نشنیدم .
این روزها چقدر در جهل مصیبت بسر میبریم . چقدر از روی خود خواهی دعای فرج می خوانیم .
دلم گرفت از این همه نادانی ام .دراوج مسیر دانستن و درس طلبگی به یکباره فروریختم .مصیبت غیبت را چگونه درک کنم؟
درد یتمی و بی پدری را چگونه تحمل میکنم ؟؟
خدایا من حیران و گم گشته ای مسیر غیبتم .
پدرمهربانم ، فرزند پر مدعای تو کمشده در مسیر زندگی . پدر دل شسکته ای من، من لایق روی ماه تو نیستم . اما اینها از روی علم من نیست . من جاهل زمان ام . من درراه و مسیر زندگی جز توکل بر خدایم و توسل بر شما دارایی ندارم.
امشب یاریم کنید فقط برای فرج شما دعا کنم . فهم نبودن امام را به من عطا کنید .
امشب دعای مشلول می خوانم و در انتظار بخشش پدر، بی پروا اشک خواهم ریخت …
خدایا من لی غیرک …