مرورى بر خطبه حضرت زينب (س) (حجه الاسلام والمسلمين احمد صادقى اردستانى)
در كوفه، كاروان عزا چون گذار كرد دور ستيزهاى نهان، آشكار كرد
در پرده، سر حق چو نديدند كوفيان بى پرده، جلوه حجت پروردگار كرد 1
قبل از آنكه به متن، ترجمه و شرح و تحليل خطابه حضرت زينب كبرا (س) در ((كوفه)) بپردازيم، توجه به چند نكته لازم است.
1- اين خطبه را عالمان و محدثانى چون: ((ابن طيفور)) متوفاى 380 ه، ((احمدبن على بن ابيطالب طبرسى)) متوفاى 620 ه، ((سيدبن طاووس)) متوفاى 664 ه، و مورخان و محدثان ديگرى در آثار خود آورده اند.
2- جناب ابن طيفور راوى خطبه را ((خذيم اسدى))، 2 طبرسى ((خذيم بن شريك اسدى)) 3 و سيدبن طاووس 4 و مجلسى ((بشيربن خزيم اسدى)) 5 دانسته اند كه با توجه به تفاوت اندك موجود، نسخه ((بشير بن خزيم اسدى)) صحيح تر به نظر مى رسد. ((شيخ طوسى)) 6 و ((سيد محسن امين)) هم، در باره او مى نويسند: ((كان من اءصحاب الامام السجاد (ع)). 7 3- با توجه به اينكه حضرت زينب (س) دختر على (ع) و فاطمه زهرا (س) در پنجم جمادى الاول سال پنجم هجرت در مدينه به دنيا آمده 8 و در محرم سال 61 هجرت اين خطبه را در كوفه ايراد فرموده، آن بزرگوار 56 سال سن داشته است.
4- اهميت محتواى اين خطبه آنگاه روشن تر مى شود كه بدانيم زنى 56 ساله، در حال اسارت، در محاصره دشمنان مسلح و سفاك و داغدار مرگ شش برادر، چهار برادرزاده، دو فرزند و بالاخره مرگ ده ها عزيز و ياور ديگر، آن را ايراد نموده و با بيان مطالب حساب شده خود به افشاگرى، پاسخگويى و تاءثير گذارى انقلابى پرداخته است.
5- با توجه به اينكه در نسخه هاى مختلف اندكى تفاوت لفظى در متن خطبه وجود دارد، ما متن خطبه ((ملهوف)) و ((بحار الانوار))
كه هم تفاوت كمترى دارند و هم كامل تر به نظر مى رسند مطرح مى كنيم و ملاك ارزيابى قرار مى دهيم.
ماجراى خطبه
كاروان اسيران كربلا را به ((كوفه))، مقر فرمانروايى ((عبيدالله بن زياد))، حاكم منصوب ((يزيدبن معاويه))، وارد كرده اند. اسيران را در چهل كجاوه كه بالاى شترها قرار دارد حمل مى كنند. 9 امام سجاد (ع) كه هنوز بيمارى قبلى و رنجورى راه را به تن دارد، بر بالاى شترى سوار است. تعدادى كودك مثل: ((زيد)) و ((عمر)) فرزندان امام حسن (ع) در ميان كاروان حضور دارند. دشمن براى نشان دادن عمق خباثت و قدرت خويش و نيز جهت ايجاد جو رعب و وحشت، دستور داد تا سرهاى مقدس شهيدان و در جلو همه، سر مقدس حضرت امام حسين (ع) را بر سر نيزه ها زده و از جلو كاروان اسيران حركت دهند. 10 از سوى ديگر، پيرمردان و كودكان و زنان زيادى به تماشا آمده اند، زنان با مشاهده آن وضع دلخراش، گريه سر مى دهند، گريبان چاك مى زنند، به سر مى كوبند و فضاى كوفه را آه و ناله و شيون و فرياد سوزناك انباشته مى سازد
بشيربن خزيم اسدى، مى گويد: ((نظرت الى زينب بنت على (ع) يومئذ، و لم اءر والله خفره قط اءنطق منها كاءنها تفرغ عن لسان اءمير المومنين على بن اءبى طالب (ع)).
در سال 61 هجرى كه مصادف با شهادت حسين بن على (عليهما السلام) و اسارت اهل بيت پيغمبرعليهم السلام بود، من وارد كوفه شدم. آن روز زينب (س) دختر على (ع) را مشاهده كردم كه در ميان ازدحام جمعيت سخنرانى مى كرد. به خدا سوگند تا آن روز هرگز زن نجيب و باحيا و پوشيده اى را نديده بودم كه از زينب (س) شيواتر و فصيح تر سخن بگويد گويا زينب (س) زبان على (ع) را در كام داشت و سخن از دهان على (ع) فرو مى باريد 11 زينب (س) براى آغاز سخن، در حالى كه امام زين العابدين (ع) با سخنان كوتاه خود تا حدى مردم را آرام كرده بود، با دست به جمعيت اشاره كرد كه آرام گيرند و ساكت شوند تا وى بتواند سخن گويد. با اشاره زينب (س) جمعيت تماشاگر ساكت و كاروان متوقف شد و در نتيجه، سروصداى زنگ شترها هم آرام گرفت.
شروع خطبه
((الحمد لله، و الصلاه على اءبى محمد (ص) و آله الطيبين الاخيار)) خداوند عالم را ستايش مى كنم و بر پدرم محمد (ص) و خاندان پاك و برگزيده وى درود مى فرستم.
زينب (س) در آغاز سخن، اقرار به توحيد و نبوت را كه دو ركن اعتقادى است و هر مسلمانى بايد چنين باشد اعلام مى دارد و در مقابل مردم بهت زده و گريان، خود را فرزند پيامبر اسلام (ص) معرفى مى كند تا از چهره تزوير و فريبكارى حاكمان اموى پرده بر گيرد.
با تبليغات دروغين، ((بنى اميه)) يزيدبن معاويه را ((امير المومنين)) معرفى كرده بودند تا هركس در برابر قدرت و حاكميت او اعتراض و اقدامى صورت دهد، اين عمل اقدام عليه امام مسلمانان تلقى شود و به آسانى بتوان آن را سركوب كرد.
نسبت به قيام و ساحت مقدس حضرت حسين بن على (ع) هم چنين تبليغات شومى صورت گرفته بود و با اين فريبكارى مسلمانان منفعت طلب را عليه آن حضرت شورانده بودند.
در صحنه نبرد كربلا هم، ((عمروبن حجاج)) يكى از فرماندهان لشكر ((عمر سعد))، وقتى در برابر سپاه حضرت امام حسين (ع) قرار گرفت، خطاب به نيروهاى تحت فرمان خود گفت: ((يا اءهل الكوفه، اءلزموا طاعتكم و جماعتكم، و لاترتابوا فى قتل من مرق من الدين و خالف الامام…)) 12 آرى، عمرو، يزيد را ((امام)) معرفى مى كند و حسين (ع) را ياغى و خروج كننده عليه وى مى شمرد تا با اين دروغ و اتهام، بتوانند خون آن حضرت و يارانش را بريزند و اكنون زينب با معرفى خويش و حسين (ع) و ساير شهيدان كربلا، به رسوا نمودن و افشاى چهره تزوير امويان پرداخته است.
با مردم كوفه
زينب (س) سخن با حاكمان و قدرت مندان مغرور و سرمست را به وقتى ديگر و جايى ديگر موكول مى كند. روان شناسى زمان و تدبير كارشناسانه، اين اقتضا را دارد كه مردم فريب خورده و منفعل را از پيكره حكومت پوشالى بنى اميه بگيرد و قدرت او را درهم شكند.
بدين جهت، اينگونه به سرزنش و محاكمه آنان پرداخت:
((يا اءهل الكوفه، يا اءهل الختل و الغدر اء تبكون؟ فلا رقاءت العبره و لاهداءت الرنه…)) اى مردم كوفه، اى اهل حيله و مكر، آيا به حال ما گريه مى كنيد؟ اشك بريزيد. اشك چشم شما مخشكاد، كه هنوز از چشم ما خونابه روان است و شراره دل آتشين ما، چهره هاى ما را گداخته است.
البته، عموم ياران حضرت حسين (ع) كه به يارى او رفتند و در كربلا شربت شهادت نوشيدند، مثل: ((ابوثمامه صيداوى))، ((بريربن خضير همدانى))، ((عابس بن اءبى شبيب شاكرى))، ((شوزب بن عبدالله))، ((حبيب بن مظاهر اسدى))، ((مسلم بن عوسجه))، ((قيس بن مسهر صيداوى))، ((عبدالرحمان بن عبدرب انصارى))، ((زهيربن قيس بجلى)) و… اهل كوفه بودند و به بيعت و پيمان خويش عمل كرده بودند. اما عموم مردم كوفه چنين نبودند. بدين خاطر، زينب (س) آنان را اينگونه مورد ملامت و نفرين قرار مى دهد.
((انما مثلكم كمثل التى نقضت غزلها من بعد قوه اءنكاثا، تتخذون اءيمانكم دخلا بينكم)) 13 وضع شما مردم، مانند داستان آن زنى است كه رشته خود را با قوت بسيار به هم مى تابيد و پس از پايان كار، آن را از هم مى گسيخت. شما هم رشته پيمان و عهد خود را آنگونه بستيد و اينگونه پاره كرديد چون عهد و پيمان خود را وسيله سودجويى قرار داديد و از عاقبت كار غفلت نموديد
زينب (س)، وضع مردم كوفه را به اين آيه قرآن مستند و مانند كرده و اين آيه هم به يك داستان تاريخى نگران كننده و عبرتآموز اشاره دارد.
داستان از اين قرار است كه ((ريطه))، دختر ((عمروبن كعب بن سعد)) تميمى مكى، ((امراءه من حمقاء قريش)) لقب گرفته بود و براى هر عمل احمقانه اى ضرب المثل گرديده بود. زيرا وى تعدادى كارگر داشت كه از صبح تا ظهر آنان را به پشم ريسى وادار مى كرد و از ظهر به بعد به آنان دستور مى داد آنچه را تا ظهر رشته اند، از آن به بعد پاره كنند و درهم بريزند و اين عمل هر روز تكرار مى شد. قرآن هم وضع مردم نمك نشناس و پيمان شكن را به داستان اين زن تشبيه نموده بود. 14 و زينب (س) هم در سخنان خود به اين داستان استشهاد كرد.
فريبكارى نكبت بار
((الا و هل فيكم الا الصلف و النطف و ملق الاماء و غمز الاعداء، [اءو] كمرعى على دمنه، اءو كفضه على ملحوده؟)) 15 آيا از شما مردم، غير از اين خصلت ها كه كار خود را در قالب خودستايى، فساد قرار داده ايد، شما چون كنيزان چاپلوس و دشمنان فريبكار رفتار كرديد و چون گياهى كه روى پهن روييده باشد كار ديگرى ساخته نبود و خود را مانند سكه هاى تقلبى خوش ظاهر نشان داديد
حضرت زينب (س) در اين فراز از خطابه خويش هم، عموم مردم كوفه را- خواه آنان كه به حكومت اموى پيوسته اند، يا راه گريز و بى وفايى را پيش گرفته اند، يا با سكوت و بى تفاوتى از كنار دعوت و يارى حضرت حسين (ع) گذشته اند- سخت مورد تحقير و سرزنش قرار داده است.
اكنون سال 61 هجرى است و سابقه بى وفايى، سست عنصرى و عدم وفا و استوارى آن مردم، تاريخ ديرينه اى دارد.
در اوايل سال 40 هجرى كه امام على (ع)، مردم كوفه را به جهاد و دفاع از شهر ((انبار)) دعوت كرد كه مورد هجوم و غارت ((سفيان بن عوف غامدى)) از سوى ((معاويه بن ابى سفيان)) قرار گرفته بود و آن مردم گرفتار ناخالصى و سست عنصرى شدند، طى خطبه اى آنان را اينگونه مورد سرزنش قرار داد: ((يا اشباه الرجال ولا رجال حلوم الاطفال و عقول ربات الحجال… قاتلكم الله لقد ملاتم قلبى قيحا…)) 16 اى مرد نمايان كه روح مردانگى نداريد، راءى و انديشه شما كودكانه است و فكر و عقل هاى شما چون راءى و عقل زنان پرده نشين مى باشد… خدا شما را نابود كند، كه دل مرا پر از خون كرديد.
پس از آن، امام حسن (ع) به هنگام پذيرش ((صلح اجبارى)) يا صلاح انديشانه، در باره مردم كوفه مى فرمايد: ((انهم لاوفاء لهم و لاذمه فى قول و لافعل…)) 17
آن حضرت در مقايسه وضع مردم كوفه با روزگارى كه در ركاب امير مومنان در جنگ ((صفين)) پيروزى نسبى به دست آوردند و در پاسخ به اعتراض يكى از ((خوارج)) مبنى بر پذيرش صلح، پرده از راز مهمى بر مى دارد و مى فرمايد: ((انكم لما صرتم الى صفين، كان دينكم اءمام دنياكم، و قد اءصبحتم اليوم و دنياكم اءمام دينكم…)). 18
همچنين، امام حسن (ع) به هنگام ترك ((كوفه)) بعد از صلح و بازگشت به ((مدينه)) وقتى ((مردم كوفه)) بر آن وضع مظلومانه گريه مى كردند، فرمود: ((كرهت الدنيا و راءيت اءهل الكوفه قوما لايثق بهم اءحد اءبدا الا غلب، ليس منهم اءحد يوافق آخر فى راءى و لاهوى، مختلفين لانيه لهم فى خير و لا شر)). 19
بنابراين، سابقه مردمى كه زينب (س) در سال 61 هجرى، و پس از حادثه غمبار كربلا به سرزنش آنان مى پردازد، بدين قرار بوده است.
عاقبت دردناك
دعوت مردم كوفه از حضرت امام حسين (ع) براى بيعت و پيروى از امامت او از يك طرف و پيمان شكنى آنان كه علت عمده مظلوميت و شهادت آن بزرگوار و عزيزانش گرديد از طرف ديگر، گناهى نيست كه به اين سادگى ها قابل جبران يا فراموش شدن باشد و عاملان آن اگرچه ((اشك تمساح)) هم بريزند، بايد منتظر كيفر دنيوى و اخروى خود باشند.
بدين جهت، زينب (س) ادامه مى دهد: ((اءلا ساء ما قدمت لكم اءنفسكم ان سخط الله عليكم و فى العذاب اءنتم خالدون)) آرى اى مردم كوفه، اين را بدانيد كه با دست خويش بد توشه اى براى آخرت پيش فرستاديد، زيرا خشم و سخط خداوند را براى خود فراهم كرديد.
و شما در كام عذاب ابدى براى هميشه گرفتار خواهيد بود.
((اء تبكون و تنتحبون اى و الله فابكوا كثيرا و اضحكوا قليلا، فلقد ذهبتم بعارها و شنارها و لن ترحضوا بغسل بعدها اءبدا)) آيا گريه مى كنيد و ضجه و شيون سر مى دهيد آرى، به خداوند سوگند بايد هم گريه كنيد، چون واقعا شما سزاوار گريستن هستيد پس بيشتر گريه كنيد و كمتر بخنديد زيرا گرفتار ننگ و نكبتى شده ايد كه، آثار آن هرگز پاك شدنى نيست و براى هميشه چهره شما در تاريخ بشريت، به بى وفايى و خيانت معروف خواهد ماند و از ننگ و رسوايى آن رهايى نخواهيد داشت.
اكنون كه زينب (س) فريادهاى خود را چون پتك بر سر آن جماعت فرود آورده و درون آنان را از هم گسيخته و آماده يك تحول درونى نموده است، در عين حالى كه افراد زيادى از خيانت خويش آگاه شده اند، به سراغ افشاى ماجرا و عمق فاجعه مى رود:
مى دانيد چه كرده ايد؟
((و اءنى ترحضون قتل سليل خاتم الانبياء و سيد شباب اءهل الجنه و ملاذ خيرتكم و مفزع نازلتكم و منار حجتكم و مدره سنتكم؟
اءلا ساء ما تزرون و بعدا لكم و سحقا، فلقد خاب السعى، و تبت الايدى و خسرت الصفقه و بوتم بغضب من الله و ضربت عليكم الذله و المسكنه)) آه، مگر شما مى توانيد ننگ كشتن فرزند و نواده رسول خدا (ص) را از پرونده خود شست وشو دهيد؟ هرگز چنين كارى ميسر نيست، شما فرزند خاتم نبوت و معدن رسالت و سيد جوانان بهشت را كشته ايد، كسى كه در جنگ عليه كافران سنگرگاه شما و در جبهه حق پناهگاه شما بود، كسى را كشتيد كه كانون آرامش ما و پشتيبان سخن شما، مددكار فهم و دانايى شما و مشعل هدايت و پيشواى راستين زندگى شرافتمندانه شما بود.
آرى، شما با كشتن حسين (ع)، ننگى بزرگ و توشه اى بد براى خود فراهم كرديد. شما خود را به هلاكت و نابودى گرفتار ساختيد.
زحمات شما به هدر رفت. دست تجاوزكار شما قطع باد كه اينگونه سرمايه دين خود را به خسران و زيان كشانديد، چون هرچه داشتيد از دست داديد و در عوض خشم و غضب الهى را خريدارى كرديد و براى هميشه شلاق ذلت و زبونى، در زندگى و پس از آن بر پيكر شما نواخته خواهد شد
با جگر گوشه پيامبر (ص)
گزارش پيامآور عاشورا از فاجعه كربلا و نهضت الهى حسين (ع) اوج مى گيرد، تا در كانون قدرت امويان و دستياران و همكاران و موافقان آنان، به عنوان ظلم و ستم و امام كشى، با وحشيانه ترين شيوه ممكن در سينه ها و اوراق تاريك تاريخ ثبت گردد و به مرور زمان با كنارزدن پرده تزوير و فريبكارى، قدرت پوشالى و حاكميت خودكامه اءموى را درهم فرو ريزد.
بدين خاطر، بانوى كربلا وقايع دردناك عاشورا را كه در آن عمق سفاكى دشمن و اوج مظلوميت خاندان پيامبر (ص) در قيام الهى حسين (ع) نمودار گرديده بود، اين طور تشريح مى كند و دشمنان دژخيم را به محاكمه مى كشاند:
((ويلكم يا اءهل الكوفه اءتدرون اءى كبد لرسول الله فريتم؟
و اءى كريمه له اءبرزتم؟ و اءى دم له سفكتم؟ و اءى حرمه له انتهكتم؟ [لقد جئتم شيئا ادا تكاد السماوات يتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا]، 20 لقد جئتم بها شوهاء صلعاء، عنقاء سواء، فقماء، خرقاء، كطلاع الارض و ملاء السماء.
اءفعجبتم اءن تمطر السماء دما؟ و لعذاب الاخره اءخزى، و اءنتم لاتنصرون فلايستخفنكم المهل فانه لايحفزه البدار و لا يخاف فوت الثار، و ان ربكم لبالمرصاد 21)) 22 اى مردم كوفه، راستى نمى دانيد چه كرده ايد؟ مى دانيد چه پاره جگرى را از محمد (ص) دريديد؟ چگونه پيمانى را با رسول خدا شكستيد؟ مى دانيد چه زنان نازنين و پرده نشينى را به اسارت و آوارگى كشانديد؟ و چگونه حرمت و كيانى را از پيامبر اسلام ضايع نموديد؟ و چه خون هاى مقدسى را به زمين ريختيد؟
زينب (س) با استناد به آيات قرآن مبنى بر عكس العمل خداوند در برابر كافران، ادامه مى دهد: به راستى شما اى مردم كوفه عمل زشتى انجام داديد كه بيم آن مى رود، آسمان ها بشكافد و درهم فرو ريزد، زمين متلاشى شود و خراب گردد و كوه هاى محكم و استوار پراكنده شود و بر دامنه بيابان روان گردد.
آرى، يقينا شما عملى زشت، كارى احمقانه، رفتارى تباه، شيوه اى نابخردانه و روشى شرمآور اعمال كرديد كه جا دارد زشتى و سختى آن زمين و آسمان را تنگ و انباشته سازد و فرو ريزد
اى مردم كوفه، راستى اگر از خيانت شما آسمان خون ببارد تعجب مى كنيد؟ اما اين را بدانيد كه علاوه بر نكبت و ذلت زندگى دنيا، عذاب دردناك و ذليل كننده آخرت هم در انتظار شماست و چنان گرفتار و دست به گريبان مى شويد كه هيچ كس شما را يارى و مدد نخواهد بخشيد.
آرى، اى مردم كوفه، شما به اين مهلت و فرصت چند روز دنيا دل خوش نداريد و آن را آسان و ساده نشماريد، زيرا خداوند براى مجازات ستمگران عجله نمى كند و بيم آن را هم كه وقت آن بگذرد و انتقام خونها را نگيرد نداشته باشيد، چون خداوند هميشه مراقب اعمال ماست و پيوسته در كمين ستمگران خواهد بود.
خطابه زينب (س) با آيه قرآن به پايان رسيد، اما با بيان ((مى دانيد چه جگرى از رسول خدا (ص) دريديد؟)) عمق فاجعه كربلا را براى همگان به خوبى روشن ساخت تا عظمت و مقام حسين (ع) را درك كنند و در مقام جبران برآيند.
زينب (س) براى مردم كوفه بيان داشت كه افراد و سردمداران آنان در كنار نهر فرات، حسينى را به شهادت رسانده اند كه پيامبر اسلام (ص) او را، ((سيد شباب اءهل الجنه)) ناميده بود. 23
همچنين به ياد آن مردم آورد كه رسول خدا (ص) فرموده بود:
((حسين منى و اءنا منه، اءحب الله من اءحبه)). 24 چنانكه اعتراف تعدادى از صحابه رسول خدا (ص) را يادآور شد كه مى گفتند، ((حسين اءحب اءهل الارض الى السماء)). 25 و اكنون، اين مردم و مدعيان خلافت اسلامى، با سيد امت، پاره تن پيغمبر (ص)، محبوب خدا و برترين انسان روى زمين، اينگونه رفتار كرده است، اهل بيت او را به اسارت گرفته و شعار پيروزى سر مى دهند
به هر حال، زينب (س) ماجراى كربلا را بيان كرد. رفتار دشمن را با خاندان پيامبر (ص) شرح داد. پيام عاشورا را اعلام نمود و پرده از چهره نفاق و تزوير بر گرفت. حال، نتيجه اين خطابه شجاعانه و مبارزه قهرمانانه چه شد؟ اندكى به بحث در باره آن مى پردازيم.
نتيجه خطابه
به هنگام ايراد سخنرانى زينب (س)، كه تحت مراقبت شديد ماءموران دژخيم ((عبيدالله بن زياد)) با كمال قوت قلب، فصاحت و بلاغت متين، محتواى استوار، لحن دردمندانه و آهنگ پرطنين و كوبنده صورت گرفت، چه افراد بى خبر و چه افرادى كه فريب خورده و براى تماشا به حاشيه مسيرها، داخل غرفه ها، روى سكوها، بالاى پشت بام ها و بالاخره در كوى و برزن قرار گرفته بودند، بيدار شدند، منقلب گرديدند و سرانجام، آه و ناله، ضجه و گريه و شيون فوق العاده و بى سابقه اى فضاى كوفه را در كام خويش فرو برد ورق عوض شد و شماره معكوس حاكميت يزيد آغاز گرديد.
بشيربن خزيم مى گويد: ((فوالله راءيت الناس يومئذ حيارى يبكون و قد وضعوا اءيديهم فى اءفواههم)) به خدا سوگند، آن روز مردم را مشاهده كردم كه با ناراحتى و حيرت، سخت گريه مى كردند و از تاءثر و تاءسف، دست و انگشت به دهان و دندان مى گزيدند
راوى ادامه مى دهد: ((و راءيت شيخا واقفا الى جنبى، يبكى حتى اخضلت لحيته و يده مرفوعه الى السماء و هو يقول: باءبى اءنتم و اءمى كهولكم خير الكهول، و شبابكم خير الشباب، و نسائكم خيرالنساء و نسلكم خير نسل، لايخزى و لايبزى)) 26 پيرمردى را كه در كنار من ايستاده بود مشاهده كردم، به طورى منقلب شده بود و گريه مى كرد كه چانه و محاسن او به شدت مى لرزيد و دست خود را به سوى آسمان بلند كرده بود و مى گفت: پدر و مادرم به فداى شما اسيران سالخوردگان شما بهترين سالخوردگان، جوانان شما بهترين جوانان، زنان شما بهترين زنان و نسل شما بهترين نسل ها هستند
شما خاندانى هستيد كه هرگز گرفتار ذلت و زبونى و شكست و جدا شدن از مردم نخواهيد بود.
امام زين العابدين (ع) با استماع آن خطبه و مشاهده انقلاب روحى مردم، خطاب به زينب (س) فرمود: عمه جان آرام بگير، زيرا در وجود بازماندگان گذشتگان، براى مردم درس عبرتى وجود دارد. ((و اءنت بحمد الله عالمه غيرمعلمه و فهمه غير مفهمه…)) 27 و تو نيز، الحمدلله دانشمندى هستى كه معلم به خود نديده اى، و خردمندى هستى كه استادى نداشته اى
آرى، خطبه حضرت زينب (س) در كوفه و در حال اسارت، از جنايت ((بنى اميه)) در كربلا و شهادت حضرت سيد الشهدا (ع) پرده برداشت.
عمق فريبكارى و تزوير و ظلم و ستم امويان را آشكار نمود.
بى وفايى و پيمان شكنى و آينده دردناك كوفيان را تبيين كرد.
آنان را منقلب و متحول نمود. پايه هاى كاخ قدرت حاكمان غاصب و ظالم و قاتل را به لرزه افكند و بالاخره، غير از بيان فاجعه كربلا و معرفى شخصيت و هدف حضرت حسين (ع) و ياران او، پيام خون شهيدان را به غفلت زدگان و فريب خوردگان ابلاغ نمود تا ادامه اسارت و خطابه ها، پيام شهادت و عاشورا را در مراحل ديگر نيز، استمرار بخشد….
اعلاميه از قتلگه كرب و بلا داد
با زينب و سجاد، سوى شام فرستاد
اين جمله ز خون بود، در آن نشريه مسطور
بايد بشر از قيد اسارت بود آزاد 28
-
پى نوشت:
1 وصال شيرازى، اشك شفق، ج، 1 ص 273
2 بلاغات النساء، ص 23
3 الاحتجاج، ج، 2 ص 23
4 الملهوف على قتل الطفوف،، 192 چاپ اسوه
5 بحار الانوار، ج، 45 ص 108
6 رجال شيخ طوسى، ص 88
7 اعيان الشيعه، ج، 14 ص 39
8 زينب قهرمان دختر على، ص 113
9 منتهى الامال، ج، 1 ص 295 و، 296 چاپ اسلاميه
10 دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ص 221
11 در جنگ هاى قبيله اى، استفاده ابزارى از زنان هتاك و بى مبالات سابقه داشت. در جنگ ((احد)) هم ((هند))، دختر عتبه و همسر ابوسفيان، با تعدادى از زنان با دريدگى جلو سپاه كفر قرار مى گرفتند و سخن و اشعار مهيج و محرك مى خواندند و از نطق و بيان، به منظور اهداف شوم بهره مى جستند. ر. ك: السيره النبويه، ج، 3 ص. 72 بدين جهت، بشير از سخنرانى زينب به صورت نجيب و پوشيده دچار شگفتى شده است.
12- تاريخ الامم و الملوك، ج، 6 ص 249 13 با تضمين از نحل، 92
14 مجمع البيان، ج، 3 ص، 382 بحارالانوار، ج، 45 ص 150
15 همان
16 نهج البلاغه دكتر صبحى صالح، ص، 70 خ 27
17 الاحتجاج، ج، 2 ص 12
18 تاريخ ابن عساكر، ج، 2 ص 225 و كلمه الامام الحسن (ع)، ص 98
19 الحسن و الحسين (عليهما السلام) سبطا رسول الله، ص 31
20 مريم، 90- 89
21 فجر، 14
22 الاحتجاج، ج، 2 ص 31 الملهوف، ص، 193 بحارالانوار، ج، 45 ص 109
23 كنز العمال، ج، 13 ص 622 و 621
24 همان.
25 الاصابه فى تمييز الصحابه، ج، 1 ص 333
26 الملهوف، ص 194 الاحتجاج، ج، 2 ص، 31 بحار الانوار، ج، 45 ص 110
27 الاحتجاج، ج، 2 ص 31
28 استاد بصير، حسين پيشواى انسان ها، ص 34
–بصیرت و حرکت عظیم حضرت زینب سلام الله علیها در همراهی با امام زمان خود
-زینب کبری یک زن بزرگ است. عظمتی که این زن بزرگ در چشم ملتهای اسلامی دارد، از چیست؟ نمیشود گفت به خاطر این است که دختر علیبنابیطالب(علیهالسّلام)، یا خواهر حسینبنعلی و حسنبنعلی(علیهم السّلام) است. نسبتها هرگز نمیتوانند چنین عظمتی را خلق کنند. همه ائمه ما، دختران و مادران و خواهرانی داشتند؛ اما کو یک نفر مثل زینب کبری؟
-ارزش و عظمت زینب کبری، به خاطر موضع و حرکت عظیم انسانی و اسلامی او بر اساس تکلیف الهی است. کار او، تصمیم او، نوع حرکت او، به او اینطور عظمت بخشید. هر کس چنین کاری بکند، ولو دختر امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) هم نباشد، عظمت پیدا میکند. بخش عمده این عظمت از اینجاست که اولاً موقعیت را شناخت؛ هم موقعیت قبل از رفتن امام حسین(علیهالسّلام) به کربلا، هم موقعیت لحظات بحرانی روز عاشورا، هم موقعیت حوادث کشنده بعد از شهادت امام حسین را؛ و ثانیاً طبق هر موقعیت، یک انتخاب کرد. این انتخابها زینب را ساخت.
-قبل از حرکت به کربلا، بزرگانی مثل ابنعباس و ابنجعفر و چهرههای نامدار صدر اسلام، که ادعای فقاهت و شهامت و ریاست و آقازادگی و امثال اینها را داشتند، گیج شدند و نفهمیدند چهکار باید بکنند؛ ولی زینب کبری گیج نشد و فهمید که باید این راه را برود و امام خود را تنها نگذارد؛ و رفت. نه اینکه نمیفهمید راه سختی است؛ او بهتر از دیگران حس میکرد. او یک زن بود؛ زنی که برای مأموریت، از شوهر و خانوادهاش جدا میشود؛ و به همین دلیل هم بود که بچههای خردسال و نوباوگان خود را هم به همراه برد؛ حس میکرد که حادثه چگونه است.
-در آن ساعتهای بحرانی که قویترین انسانها نمیتوانند بفهمند چه باید بکنند، او فهمید و امام خود را پشتیبانی کرد و او را برای شهید شدن تجهیز نمود. بعد از شهادت حسینبنعلی هم که دنیا ظلمانی شد و دلها و جانها و آفاق عالم تاریک گردید، این زن بزرگ یک نوری شد و درخشید. زینب به جایی رسید که فقط والاترین انسانهای تاریخ بشریت - یعنی پیامبران - میتوانند به آنجا برسند. “
کتاب 72 سخن عاشورایی. از رهبر انقلاب
دو نقطه ضعف مردم در عزاداریها
استاد شهید مرتضی مطهری:
یکى از نقاط ضعف این است که معمولًا، هم صاحبان مجالس یعنى مؤسسین مجالس- چه آنهایى که در مساجد، تأسیس یک مجلس مى کنند و چه آنهایى که در منازلشان، بالخصوص کسانى که در منازلشان- و هم مستعمین [خواهان زیادى جمعیت هستند] … اگر جمعیت ازدحام بکند راضى است، اگر جمعیت ازدحام نکند راضى نیست. این، نقطه ضعف است.
این جلسات که براى این نیست که جمعیت ازدحام بکند یا نه! مگر ما مى خواهیم سان ببینیم؟ مگر ما مى خواهیم رژه برویم؟
هدف چیز دیگرى است. هدف آشنا شدن با حقایق و مبارزه کردن با تحریفات است.
این مى شود یک نقطه ضعف. گوینده در مقابل این نقطه ضعف قرار مى گیرد، چه بکند؟ با این نقطه ضعف مبارزه کند یا مثل تاج نیشابورى از این نقطه ضعف استفاده کند؟
اگر بخواهد با این نقطه ضعف مبارزه کند، حقایق را به مردم بگوید، با تحریفات مبارزه کند، با هدف صاحب مجلس و هدف مستعمین که از جمع شدن دور یکدیگر و از شلوغ شدن و از اینکه خودشان را با هم زیاد ببینند خوششان مى آید، جور درنمى آید.
عامل ارزش یافتن یک ملت از نظر قران : آل عمران -110
کنتم خیر امئ اخرجت للناس -شما بهترین امت و ملت هستید ،شما با ارزش ترین امتها و ملتها هستید .اما با یک شرط(تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر )میخواهی به خودت ارزش بدهی ؟میخواهی نزد پیغمبر خدا ارزش پیدا کنی ؟ با عمل کردن به این اصل در نزد خدا و پیغمبر ارزش پیدا کن .
اگر میخواهی در نزد ملل جهان ارزش پیدا کنی که هم بلوک شرق روی تو حساب کند و هم بلوک غرب فسرنوشت تورا او در اختیار نگیرد واوبرای تو تصمیم نگیرد ،امربه معروف و نهی از منکر داشته باش ،همبستگی و همدردی داشته باش ،اخوت و برادری اسلامی را زنده کن ،از بی خبری پرهیز کن ،از ضعف پرهیز کن ،از لاابالیگری پرهیز کن ،این برنامه های بی خبری و لاابالاگیری برای چیست ؟
برنامه ای بی خبری برای این است که آگاه نباشی ،ندانی و برنامه لاابالیگری برای این است که ضعیف باشی ،قدرت نداشته باشی .
منبع :ص139.امر به معروف و نهی از منکر .شهید مطهری
نسبت به آفت زدگی جامعه چه باید کرد؟
ایا میتوان بی تفاوت بود ؟ و سقوط ارزشها را تماشا کرد؟
یا اصلاح اجتماعی ضرورتی است که قابل انکار نیست . و باید همه افراد ،و رهبران دلسوز جامعه با تمام امکانات به اصلاح و بازسازی آن همت گمارند .
حضرت ابا عبدالله علیه السلام در نامه ای به بردارش محمدحنیفه مینویسد که :
همانا قیام کردم تا امور امت جدم را اصلاح کنم .
از مرگ نمی ترسیم
هنگامیکه امام حسین علیه السلام و یارانش به سوی کوفه حرکت میکردند به منز گاه ثعلبیه رسیدند.در این منزلگاه ،امام علیه السلام مدت کوتاهی خوابید .
هنگامی که بیدارشدند فرمودند:
درخواب ،هاتفی گفت:شما با شتاب میروید و مرگ نیز پشت سر،شما را به سوی بهشت میبرد .
علی اکبر ع فرمود: پدرجان !مگرما برحق نیستیم !
امام علیه السلام فرمودند: چرا فرزندم ،قسم به خداوندی که بازگشت همه به سوی اوست .ما برحقیم .
علی اکبر علیه السلام فرمود: در این صورت ما از مرگ باکی نداریم !(لهوف ص103)
خدا دوست دارد تو را کشته ببیند
شبی که فردای آن ،امام حسین علیه السلام قصدخروج از مکه را داشت محمدبن حنیفه خدمت امام حسین علیه السلام آمد و گفت :ای برادر! شما از جوانمردی اهالی کوفه نسبت به پدرو برادرت به خوبی آگاهی ومن میترم برسرتو نیز همان بیاورند که بر سر آنها آوردند ،بنابراین اگر صلاح دانستی درمکه بمان !زیرا که تو عزیزترین و گرامی ترین افراد امت هستی.
امام علیه السلام فرمودند:میترسم یزیدبن معاویه به طور ناگهانی مرا در حرم خدا به قتل برساند و به این خاطر حرمت خانه خدا شکسته شود .
محمدبن حنیفه گفت:پس اگر به این خاطر ناراحتی به طرف یمن حرکت کن یا جایی دیگر از بیابان را انتخاب کن ،دراین صورت هیچ کس نمیتواند برتو دست یابد ،چون مردم انجا همگی تورا دوست دارند و از هستی تو دفاع میکنند.
امام حسین علیه السلام فرمودند: باید راجع به پیشنهادت فکرکنم .
سحرگاهان امام حسین علیه السلام به عزم کوفه به راه افتاد . ابن حنیفه به محض اطلاع از حرکت امام حسین علیه السلام جلو آمد و افسار شترامام را گرفت و گفت:مگرشما قول ندادی که درباره ای پیشنهاد من بیندیشی ؟ حضرت فرمودند: آری .عرض کرد: پس چرا به این زودی تصمیم به رفتن گرفتید؟
حضرت فرمودند: پس از آن که از تو جداشدم ،رسول خداص به خواب من آمد و گفت:
ای حسین از مکه خارج شو !چرا که خدا مایل است تو را کشته ببیند!(لهوف ص93
پرچم بارگاه اقا امروز مهمان حوزه حضرت زینب شاهدد س بود. جای همه ای دوستان خالی بود .
ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام
آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام
در میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلین
ای وای ازین بی حاصلی عمر جوان گم کرده ام
پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره
اما خدا حالم ببین من مهربان گم کرده ام
ای وای ازین غوغای دل از دلبرم هستم خجل
وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده ام
نعمت فراوان دادی ام منت به سر بنهادی ام
اما ببین نامردی ام صاحب زمان گم کرده ام
من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام
آقا تو را گم کرده ام مولا تو را گم کرده ام
بنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبین
اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کرده ام
3-روش نمایشی
نشان دادن خوبیها در جامعه ای مسخ شده
نشان دادن نماز جماعت به انسانهای بی تفاوت و تارک الصلاه
نشان دادن سمبل حجاب به جامعه زنان بی حجاب
بر پا کردن نماز میان جنگ توسط امام حسین علیه السلام جای تامل دارد !!!
امام به آثار ارزشمند و چشمگیر امر به معروف نمایشی آگاه است .
1-روش گفتاری
با زبان ،دوست ودشمن ،حاکم و محکوم ،رعیت و حاکمان جور،همه را نصیحت میکرد و هشدارمیداد ،میترساند ،به خوبیها سفارش میفرمود ،و از زشتیها باز میداشت .
و در عمل نیز انواع برخوردهای رفتاری را به تجربه گذاشت ،و مراحل دقیق نظارت ملی را رعایت فرمود ،وحجت را بر همگان تمام کرد ،و در این راه از چیزی نتترسید و از قدرتی نهراسید که به حق در زیارت آن خون خدا می گوییم :
گواهی میدهم که تو ای حسین علیه السلام به معروف و خوبیها سفارش کردی و از زشتیها بازداشتی ،و خدا و رسولش را اطاعت کردی تا بشهادت رسیدی . (بحارالانوار .ج101.ص200)
امام با تمام روشها تبلیغ کرد و برای بیداری مردم و تشویق آنان به خوبیها ،و بازداشتن همگان از بدیها ،از تمام روشها استفاده کرد
و با روشهای گوناگون نطارت ملی با دشمنان برخورد نمود .
فرشتگان نزد امام حسین علیه السلام آمدند
یکی از وقایع عجیبی که در مکه و در روز هشتم ذیحجه اتفاق افتاد،حضور فرشتگان نزد امام حسین ع بود .
ابو جعفرمحمدبن جریر طبری امامی در کتاب (دلایل الامه )از ابو محمد سفیان بن وکیع،از پدرش وکیع ،از اعمش ،از ابو محمدواقدی ،و زراره بن خلج نقل کرده است که گفتند:
قبل از آن که حسن ع به سمت عراق حرکن کند به دیدنش رفتیم و اورا از وضعیت مردم کوفه آگاه کردیم و یادآور شدیم که :(قلب کوفیان با توست اما شمشیرشان بر علیه توست.بنابراین بهتر است که از رفتن به کوفه خودداری کنید و همین جا بمانید.)
امام حسین علیه السلام در این هنگام با دست به سوی آسمان اشاره کرد .ناگهان درهای آسمان گشوده شد و عده ای زیادی از فرشتگان که تعداد آنها را جز خدا کسی نمیداند فرود آمدند.
سپس امام علیه السلام فرمودند: اگر تقریر و مشیت الهی این گونه نبود که چیزهایی نزدیک هم شوند و زمان شهادت من نزدیک نگردیده بد،به کمک این فرشتگان با آنان میجنگیدم اما من یقین دارم که قتلگاه من و اصحاب من در کربلاست و غیر از فرزندم علی کسی دیگری زنده نمی ماند .(لهوف ص91)
باید دانست در روز ورود آن حضرت به کربلا خلاف است واصح اقوال آن است که ورود آن جانب به کربلا ،درروز دوم محرم الحرام ،سال 61 هجرت بوده و چون به آن زمین رسید ،پرسید که :این زمین چه نام دارد ؟عرض کردند:کربلا می نامندش،چون حضرت نام کربلا شنید گفت :
الهم انی اعوذبک من الکرب و البلاء
پس فرمود که :این موضع کرب و بلا و محل محنت و عناست،فرود آیید که این جا منزل محل خیام ماست و این زمین جای ریختن خون ماست . ور دراین مکان واقع خواهد شد قبرهای ما . خبرداد جدم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ،به اینها ،پس در آن جا فررود امدندو حرنیز با اصحابش در طرف دیگر نزول کردند. و چون روز دیگر شد،عمربن سعدملعون با چهارهزار مرد سواربه کربلا رسید و دربرابر لشکر آن امام مظلوم فرود آمدند.
ابوالفرج نقل کرده :پیش از آنکه ابن زیاد ،عمرسعدرا به کربلا روانه کند،اورا ایالت ری داده و والی ری نموده بود ،چون خبر به ابن زیاد رسید که امام حسین علیه السلام به عراق نشریف آورده ،پیکی به جانب عمربن سعد فرستاد که اولا برو به جنگ حسین و اورا بکش و از پس آن به جانب ری سفرکن .عمرسعد به نزد ابن زیاد آمده گفت:ای امیر ،از این مطلب عفو نما !گفت: تو را معفو میدارم و ایالت ری از تو باز میگیرم .عمرسعد مردد شد مابین جنگ با امام حسین علیه السلام و دست برداشتن از ملک ری ،لاجرم گفت : مرا یک شب مهلت ده تا درکارخویش تاملی کنم .
پس شب را مهلت گرفته و در امر خود فکرکرد ،آخرالامر شقاوت بر او غالب گشته ،جنگ با سید الشهدا علیه السلام را به تمنای ملک ری اختیارکرد .
سبط ابن الجوزی نیز قریب به همین مضمون را نقل کرده است ،پس از آن محمدبن سیرین نقل کرده که میگفت:معجزه یی از امیر المومنین علیه السلام دراین باب ظاهرشد ،چه ،آن حضرت گاهی که عمرسعد را در ایام جوانی اش ملاقات میکرد به او فرموده بود :
وای بر تو یابن سعد !چه گونه خواهی بود در روزی که مردد شوی مابین جنت و نار و تو اختیار جهنم کنی ؟
منبع : منتهی الامال .ص 436
عنصرمنطق و عقل در بیانات آن بزرگوار متجلی است ،قبل از شروع این حرکت ،ازهنگام حضور در مدینه تا روز شهادت .جمله جمله ای این بیانات نورانی ،بیان کننده ی یک منطق مستحکم است .خلاصه ی این منطق هم این است که وقتی شرایط وجودداشت و متناسب بود ،وظیفه ی مسلمان ،اقدام است .این اقدام خطر داشته باشد در عالی ترین مراحل ،یا نداشته باشد .
ملاحظه کاری و محافظه کای نباید مانع انسان شود ،لذت و راحت و عافیت جسمانی نباید مانع راه انسا شود ،انسان باید حرکت کند . اگر حرکت نکند،ارکان ایمان و اسلام او برجا نیست .
منطق ایناست . وقتی اساس دین در خطر است ،اگر شما در مقابل این حادثه ی فزیع ،با قول و فعل وارد نشوید ،حق علی الله است که انسان بی مسئولیت و بی تعهد را با همان وضیعتی که آن طرف مقابل -آن مستکبرو آن ظالم - را با آن روبرو میکند ،مواجه کند.
حسین بن علی علیه السلام در خلال بیانات گوناگون درمکه و مدینه و در بخشهای مختلف راه و در وصیت به محمد بن حنیفه ،این وظیفه را تبیین کرده و آن را بیان فرموده است .(بحارالانوار.ج44.صص330-329)
منبع : کتاب تا عاشورا .بیاانات حضرت ایت الله العظمی سید علی خامنه ای (مدظله العالی)