بيتالمقدس به دلايل متعددى، براى مسلمانان و جهان اسلام از قداست و اهميت ويژهاى برخوردار است:
يكم.
فلسطين، سرزمينى است كه در آن اولين قبله مسلمين، دومين مسجداسلام، سومين حرم شريف (بعد از مكّه و مدينه) قرار دارد و بنا به فرموده امام علىعليه السلام يكى از چهار قصر بهشتى در دنيا (مسجدالحرام، مسجد النبىصلى الله عليه وآله، مسجد بيتالمقدس و مسجد كوفه) است. اين شهر به طور يكسان براى پيروان هر سه دين ابراهيمى، مقدس است و قبله امتهاى پيشين نيز بوده است.(1) در سيزده سال اول بعثت- كه پيامبرصلى الله عليه وآله در مكّه زندگى مىكرد و نيز تا هفده ماه بعد از هجرت به مدينه، آن حضرت و مسلمانان به سوى مسجدالاقصى نماز مىگزاردند.
دوم.
مسجدالاقصى از جهت ديگرى هم براى مسلمانان حائز اهميت است و آن، قداست و اهميت معراج پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله است كه از مسجدالحرام به قصد مسجدالاقصى و از آنجا به آسمانها صورت پذيرفت. قرآن كريم در اين باره مىفرمايد: «سُبْحانَ الَّذِى أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِى بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» رحمه الله(2) «پاك و منزه است خدايى كه بندهاش را در يك شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى- كه گرداگردش را پربركت ساختيم برد، تا آيات خود را به او نشان دهيم…». جمله «بارَكْنا حَوْلَهُ» بيانگر اين مطلب است كه مسجدالاقصى، علاوه بر اينكه خود سرزمين مقدسى است، اطراف آن نيز سرزمين مبارك و پربركتى از نظر مادى و معنوى است. اين سرزمين مقدس در طول تاريخ، كانون پيامبران بزرگ خدا و خاستگاه نور توحيد و خداپرستى بوده است.(3) از امام صادقعليه السلام نقل شده است: «مسجدالاقصى يكى از مهمترين مساجد اسلام است و عبادت در آن فضيلت بسيار دارد».(4)
سوم.
در شهر بيت المقدس، علاوه بر مسجدالاقصى، 36 مسجد ديگر وجود دارد كه 29 مسجد در داخل شهر و 7 مسجد نيز در خارج از بافت قديمى و در حومه شهر قرار دارد. علاوه بر آن، مقبرهها و زيارتگاههاى بسيارى از رهبران بزرگ اسلام و اصحاب پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در اين شهر واقع است.(5)
چهارم.
افزون بر مسئله قداست و پايگاه ممتاز بيتالمقدس و اين سرزمين در منابع اصيل اسلامى، آنچه كه در شرايط كنونى مسئله فلسطين را براى جهان اسلام، از اهميت ويژهاى برخوردار نموده، موضوع اشغال آن به وسيله صهيونيسم و استكبار جهانى و رويارويى غرب با جهان اسلام است. به گونهاى كه اشغال فلسطين، هرگز اشغال يك سرزمين و يك كشور نيست بلكه ايجاد يك كانون استعمارى ضداسلامى، در جهت نابودى جهان اسلام و جلوگيرى از شكلگيرى مجدد تمدن اسلامى است. از اين رو قضيه فلسطين، علاوه بر بعد دينى، با استقلال، امنيت و منافع ملى ساير كشورهاى اسلامى نيز به شدّت در ارتباط است. اين واقعيتى است كه هم از آرمانها، اصول و برنامههاى نژادپرستانه و توسعه طلبانهرژيم صهيونيستى (شعار گسترش اسرائيل از نيل تا فرات و ادعاى تصاحب بسيارى از اماكن اسلامى) و هم از نظر تاريخى و عملكرد آن رژيم در قبال مردم فلسطينو كشورهاى همجوار آن، به خوبى قابل اثبات است. بنابراين اسرائيل براىكشورهاى منطقه و جهان اسلام، تهديدى بسيار جدّى است. مهمترين اين تهديدها عبارت است از:
1 تهديدهاى ناشى از فعاليتهاى نظامى
2 تهديدهاى ناشى از حضور سياسى
3 نقش عملكرد اقتصادى اسرائيل در منطقه
4 انرژى و مسائل مترتب بر آن
5 محيط زيست و منابع طبيعى.(6)
اسرائيل تاكنون خود را مقيّد به هيچ يك از معاهدات بينالمللى- كه درباره منع توليد و استفاده از سلاحهاى هستهاى و كشتار جمعى، منعقد شده نكرده است. اسرائيل ششمين قدرت هستهاى جهان است و برابر بعضى گزارشها، اين كشور حدود 180 تا 200 كلاهك هستهاى در اختيار دارد. تسليحات تهاجمى و اتمى اسرائيل، با توجه به شمار جمعيتش، 150 برابر تسليحات دفاعى اعراب است. غرب به شدّت اسرائيل را پايگاه خط مقدم و حامى منافع مختلف خود مىداند و برترى و تسلط اسرائيل را بر منطقه و جهان اسلام خواستار است.
استاد مطهرى در مورد اهميت قضيه فلسطين مىگويد: «اگر پيغمبر اسلامصلى الله عليه وآله زنده مىبود، امروز چه مىكرد؟ درباره چه مسئلهاى مىانديشيد؟ واللَّه و بالله قسم مىخورم كه پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله در قبر مقدسش امروز از يهود مىلرزد… اين يهوديانى كه شما امروز اسمشان را مىشنويد- موشه دايان، زلى اشكول، گلداماير آخر ببينيد از كجاى دنيا آمدهاند؟ مدعى هستند كه اين سرزمين، سرزمين ما است… هدف مگر تنها همين است كه يك دولت كوچك در آنجا تشكيل شود؟… او مىداند كه يك دولت كوچك بالاخره نمىتواند آنجا زندگى كند يك اسرائيل بزرگ كه دامنهاش از اين طرف- شايد ايران خودمان هم كشيده شود. به قول عبدالرحمن فرامرزى: اين اسرائيل كه من مىشناسم، فردا ادعاى شيراز را هم مىكند و مىگويد: شاعرهاى خود شما هميشه در اشعارشان، اسم شيراز را گذاشتهاند: «ملك سليمان». هر چه بگويى آقا آن تشبيه است، مىگويد: سند از اين هم بهتر مىخواهيد؟ مگر ادعاى خيبر را كه نزديك مدينه است، ندارند؟ مگر «روزولت» (رئيس جمهور آمريكا) به پادشاه وقت عربستان سعودى پيشنهاد نداد كه شما بياييد اين شهر را به اينها بفروشيد؟
مگر اينها ادعاى عراق و سرزمينهاى مقدس شما را ندارند؟ واللَّه بالله ما در برابر اين قضيه مسئوليم. به خدا قسم مسئوليت داريم… والله قضيهاى كه دل پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله را امروز خون كرده است، اين قضيه است… [امروز] اگر [امام] حسين بن علىعليه السلام بود، مىگفت: اگر مىخواهى براى من عزادارى كنى، براى من سينه و زنجير بزنى شعار امروز تو بايد فلسطين باشد. شمر امروز موشه دايان است. شمر هزار و سيصد سال پيش مرد، شمر امروز را بشناس…(7).
علاوه بر اين از ديدگاه مقام معظم رهبرى: «مسئله فلسطين، تنها يكمسئله اسلامى نيست بلكه مسئلهاى انسانى و بشرى است و هر كس مىتواند با تكيه بر ارزشها و مبانى انسانى، در مورد فاجعه فلسطين قضاوت كند و واكنش نشان دهد»(8).
(1) دايره المعارف تشيع، ج 3، ص. 558
000 (2) اسراء (17)، آيه. 1
000 (3) تفسير نمونه، ج 12، ص. 10
000 (4) ر. ك: فصلنامه حضور، ش 40، بهار 1381، ص. 111
000 (5) همان، ص. 112
000 (6) ر. ك، سيدحسين موسوى، تهديدهاى جديد امنيتى اسرائيل در منطقه خاورميانه، مجله مطالعات منطقهاى، ش. 8
000 (7) شهيد مطهرى، حماسه حسينى، ج 1، سخنرانى استاد در عاشوراى 1390 (1348 شمسى).
000 (8) بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه دوم نماز جمعه (81/ 1/ 16).
جهت مطالعه بيشتر ر. ك:
الف. امين مصطفى، ديپلماسى پنهان اسرائيل در كشورهاى عربى، ترجمه محمدجعفر سعديان
ب. آلفرد. م. ليليانتال، ارتباط صهيونيستى، ترجمه سيدابوالقاسم حسينى (ژرفا)، نشر پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، چاپ اول، پاييز. 1379
منبع : زن در آینه جلال و جمال -ص132-133
زمانی که مادر حضرت مریم او را به دنیا آورد گفت :
سوره آل عمران -ایه36(فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثي وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثي وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ وَ إِنِّي أُعيذُها بِکَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ)
پس چون او را بزاد ، گفت: پروردگارا ، من او را دختر آوردم- و خدا به آنچه او زاییده داناتر بود ، و آن پسر ( که او در نظر داشت ، در فضیلت ) مانند این دختر نیست- و من نام او را مریم نهادم و البته من او را و اولاد او را از ( شر ) شیطان رانده شده به پناه تو در می آورم.
ناآشنایان به بلندای معارف قرآن ،سخن او را به همان رسوم جاهلی تفسیر کرده اند . بادقت در کتب ادبی روشن می شود برخی ادبیان تشبیه را در جمله (ولیس الذکر کالانثی) تشبیه معکوس دانسته ،میگویند: چون مذکر بهتر از مونث و مرد بالاتر از زن است و درواقع ،نظرش ای است که : (لیست الانثی کالذکر ) یعنی دختر مانند پسر نمی شود .
اما تشبیه اصل و مستقیم در آیه بدین معناست که : هرگز پسر نمی تواند نقش دختر را ایفا کند و هیچ مردی نمی تواند پدر عیسی ع شود و پسرها شایستگی این دختر را ندارند .
قرآن برتری را به تقوا می داند و در احکام و وظائف تساوی بین مرد و زن را نمی پذیرد و عدالت گرا است،(حجرات، 13)
راهکارهای عملی و معنوی برای دخترانی که خواستگار ندارند و قصد ازدواج دارند :
1- گاهى اوقات موانعى بر سر راه آمدن خواستگاران وجود دارد كه يكى از اين موانع در برخى از موارد خانواده دختر هستند. يعنى اگر خانواده دختر به يك ويژگى ياصفت ناپسند اجتماعى، ظاهرى، اخلاقى و يا مذهبى در بين فاميل، آشنايان و همسايه ها شناخته شوند، در اين صورت طبيعى است كه ديگران تمايلى به ارتباط برقراركردن با چنين خانوادهاى نداشته باشند. اين امر نيز بايد مورد توجه خانواده ها قرار گرفته و در صورت لزوم تغييرات لازم را در نحوه برخورد و صفات اخلاقى وآداب اجتماعى خود ايجاد نمايند تا زمينه ازدواج دختران آنها فراهم گردد.
2- يكى ديگر از موانع آمدن خواستگاران وجود ويژگى هاى ظاهرى، جسمانى و اخلاقى ناپسند در خود دختر مىباشد. يك ويژگى
اخلاقى زشت مثل حسود بودن، مغرور بودن، تندخويى يا… سبب پا پس كشيدن خواستگاران و سطحى شدن روابط فرد با ديگران
خواهد شد. رعايت نكردن آداب اجتماعى در گفتار و رفتار سبب بد جلوه كردن انسان در نظر ديگران خواهد شد. همچنين وضعيت ظاهرى هر فرد نشانه و ملاكى است براى تشخيص دادن آنچه كه در ذهن و قلب او مى گذرد، بنابراين اگر خانمى با ظاهرى شلخته، نامنظم و نامرتب در اجتماعات حاضر شود و يا اينكه شئونات دينى و عرفى را در پوشيدن لباس، آراستگى و آرايش رعايت نكند حتماً برداشتهاى نادرستى از او در فكر ديگران شكل خواهد گرفت كه اين مسأله خود مانع بزرگى بر سر راه ازدواج خواهد بود.
3- گاهى اوقات هم موانعى در اين مسأله دخالت دارند كه ما انسانها از درك و برطرف كردن آنها عاجز هستيم. مثل اينكه گاهى اوقات مصلحت انسان در كارى كه آن را مى خواهد و بر آن اصرار دارد نيست، اما او متوجه نيست. قرآن كريم در اين زمينه كه انسان نمى تواند هميشه صلاح خود را درست تشخيص دهد و گاهى اوقات چيزى را مى خواهد كه به خير و صلاح او نيست و گاهى اوقات چيزى را كه خوب است نمى خواهد، مى فرمايد: «چه بسا شما چيزى را دوست نداريد ولى خير شما در آن است و چه بسا شما چيزى را دوست داريد ولى آن چيز براى شما شر است عسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسى ان تحبوا شيئا و هو شر لكم» (سوره بقره آيه 216). در هر حال انسان نسبت به آينده خود ناآگاه است و در اين گونه موارد تنها و بهترين راه، توكل بر خداوند و متوسل شدن به امامان معصوم عليهم السلام و دعا كردن است. چه موانع متعدد و بزرگى كه با دعا كردن و توسل از پيش روى انسان برداشته مىشود تا مسير زندگى صاف و هموار عگردد.
4- محل زندگى نامناسب نظير محله بدنام و يا جرمخيز نيز يكى ديگر از عواملى است كه باعث كم شدن شانس ازدواج يك دختر مىتواند قلمداد گردد. شايسته است در چنين مواردى جهت تغيير در سرنوشت دختر هم كه شده خانواده وى دست به هجرت زده و محل زندگى خود را تغيير دهند.
5- ضعف در روابط اجتماعى نظير انزواجويى دختر نيز يكى از اين عوامل هستند: در چنين مواردى پيشنهاد مىگردد چنين دخترانى با حفظ عفت و رعايت ضوابط اخلاقى و شرعى در مجامع و محافل زنانه نظير روضههاى خانگى، مراسمع هيأتهاى مذهبى و… حضور يابند تا زمينه آشنايى مادران نيازمند عروس و يا واسطهها با چنين دخترى مهيّا گردد.
6- گاهى نيز دختر در محلى زندگى مىكند كه همتايى براى ازدواج با وى نيست مثلاً دختر مورد نظر داراى تحصيلات عاليه در حد دكتراست و يا اينكه وضع مالى پدرش بسيار بالاست و…. در چنين مواردى يكى از راهكارها هجرت و نقل مكان كل خانواده به محله و يا شهر بزرگتر و يا ميهمان شدن خود دختر (در صورت نبودن مانع و با رعايت ضوابط اخلاقى و شرعى) در منزل يكى از محارم در شهرى بزرگتر است.
چند راهكارعملى براى حل مشكل:
1 درمجالس زنانه باظاهرى آراسته وزيبا حاضرشويد.
2 روابط اجتماعى خودرا افزايش دهيدوسعى كنيد دراينگونه روابط باديگران با گرمى ومهربانى برخوردكنيد.
3 درگفت وگوهاى خود به صورت غيرمستقيم علاقه وميل خودرابراى ازدواج بافردمومن ومتدين ابرازداريد.
4 به جاى تمركزبرنقاط ضعف خودبرويژگى هاى مثبت شخصيتى خودتمركزكنيد. براى اين كارليستى ازنكات مثبت خودتهيه كنيدوهرروزآن رامروركنيد.
5 مهارتهاى زندگى خودراافزايش دهيد. براى اين كارمى توانيددركلاسهاى خياطى گلدوزى و… شركت كنيد.
6 چنانچه دررفتاروكردارخودنقاط منفى مشاهده مى كنيدسعى كنيداين نكات رابرطرف كنيد.
7 بادقت به بررسى موانع ازدواج خودبپردازيدوازاين موانع ليستى تهيه كنيدسپس باتمام وجودسعى دربرطرف كردن اين موانع داشته باشيد. چنانچه برطرف كردن اين موانع راازتوان خودخارج مى دانيدازافرادآگاه ودلسوزكمك بگيريد.
8 ازوالدين خودبخواهيدبراى برطرف شدن مشكل شما دعا كنند.
بيان راهكارهاى معنوى حل مشكل:
1 متوسل شدن به امامان معصوم (ع) به ويژه حضرت جوادالائمه است. چه موانع متعدد و بزرگى كه با دعا كردن و توسل از پيش روى انسان برداشته مى شود و مسير زندگى انسان صاف و هموار مى گردد. نقل است كه حضرت آيه الله العظمى بهجت (ره) دراين گونه موارد نماز جعفر طيار (كه در مفاتيح الجنان آمده است) را سفارش مى كردند.
2 از اميرالمؤمنين نقل شده كه هر كس قصد ازدواج داشته باشد دو ركعت نماز گذارد در هر ركعت پس از حمد سوره ياسين بخواند پس از اتمام نماز حمد و ثناى پروردگار گذارد.
3 دو دعا را نيز زياد بخوانيد در قنوت نماز، بعد از هر نماز، در سجده يا هر وقت ديگر:
الف. «اللهم اغننى بحلالك عن حرامك و بطاعتك عن معصيتك خدايا مرا بى نياز كن با حلالت از حرامت و با فرمانبرداريت از نافرمانيت». برخى از بزرگان توصيه كرده اند اين دعا 114 مرتبه در يك مكان مقدس مانند مسجد يا زيارتگاه خوانده شود.
ب. «ربِ انّى لِما أنزلتَ الىّ مِن خيرٍ فقيرٌ خدايا بى ترديد من به خيرى كه تو بر من فرو مى فرستى نيازمند و محتاجم». (قصص، آيه 24) قرآن مجيد مى فرمايد كه وقتى موسى گرسنه و تنها و بى سرپناه اين دعا را خواند به لطف خداى عالى حضرت شعيب دختر خود را به سوى او فرستاد و او را به دامادى برگزيد.
4 برخى به حسب تجربه خواندن و مداومت بر تلاوت آيه 21 سوره روم را براى اين منظور كارساز و مفيد مى دانند و آن آيه چنين است: وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فِى ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (21) و از نشانههاى خداوند اين است كه همسرانى از جنس خود شما براى شما آفريد، تا در كنار آنها آرامش يابيد، و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد، در اين نشانه هايى است براى گروهى كه تفكر مىكنند.
5 دعاى «معراج» و «نادعلى» براى گشايش همه گرفتارى ها مفيد است.
6 امام صادق (ع) به ابوبصير مى فرمايند: هرگاه خواستى ازدواج كنى ابتدا دو ركعت نماز بجا بياور سپس حمد و سپاس خداوند نما و بعد بگو «اللهم أنى اُريد أن أتزوّج، اللهم فاقدر لى مِن النساء اعفهن فرجا، و احفظهن لى فى نفسها و فى مالى، و اوسعهن رزقا و اعظمهن بركه، و اقدر لى منها ولدا طيبا تجعله خلفا صالحا فى حياتى و بعد موتى» خداوندا من مى خواهم ازدواج كنم، خداوندا براى من پاكدامن ترين زنان را مقرر فرما و كسى كه خويشتن دار از همه نسبت به خود و نگهدارى كننده ترين فرد در مالم باشد، كه به واسطه آن نفسم (حالم) و مالم محفوظ بماند، كسى كه فراخ ترين روزى و بيشترين بركت را در زندگى داشته باشد، و از وى براى من فرزندى طيب در نظر بگير كه جانشينى شايسته در حيات و ممات من باشد.
7 دعاى زير در اواخر جلد 103 بحارالانوار كتاب النكاح باب «الدعاء عند التزويج» از اميرالمومنين (ع) نقل گرديده است اين حديث ضمن آنكه درخواست از خداست خود بيانگر عالى ترين معيارها در گزينش همسر نيز هست: هر كه قصد ازدواج داشته باشد دو ركعت نماز گذارد در هر ركعت پس از حمد سوره ياسين بخواند پس از اتمام نماز حمد و ثناى پروردگار گذارد و اين دعا را بخواند: «اللهم ارزقنى زوجه صالحه ولودا ودودا غيورا قنوعا ان احسنت شكرت و ان اسئت غفرت و ان ذكرت الله تعالى اعانت و ان نسيت ذكرت و ان خرجت من عندها حفظت و ان دخلت عليها سرت و ان امرتها اطاعتنى و ان اقسمت عليها ابرت قسمى و ان غضبت عليها ارضتنى يا ذالجلال والاكرام هب لى ذلك فانما اسالك ولا اجد الا ما قسمت لى»
مطمئن باشيد اگر به خداوند متعال توكل كنيد و تمام امور زندگى خود را به او واگذار كنيد، خداوند به بهترين وجه و شكل به آن رسيدگى خواهد كرد زيرا او خير و صلاح بندگانش را بهتر از آنها مىداند. در قرآن كريم آمده است: «چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد حال آن كه خير شما در آن است و يا چيزى را دوست داشته باشيد حال آنكه شر شما در آن است و خدا مىداند و شما نمىدانيد». (بقره/ 216)
آیا انقلاب اسلامی در روایات و احادیث زمینه ساز ظهور امام زمان عج است؟
در روايات مربوط به حضرت مهدى، عليهالسلام، و زمينه سازى حكومت آن بزرگوار، ايرانيان داراى سهم بسزايى بوده و كسانى هستند كه به مقام ايجاد زمينه مناسب براى ظهور آن حضرت و شركت در نهضت وى نائل مىشوند… مىتوان، نقش ايرانيان زمينه ساز را با توجه به پيشامدها و حوادثى كه ذكر آنها در اخبار آمده است نيز، به چهار مرحله تقسيم نمود:
مرحله اول: از آغاز نهضت توسط مردى از قم تا ورودشان در جنگ.
مرحله دوم: داخل شدن در جنگى طولانى، تا اينكه خواستههاى خويش را بر دشمن تحميل كنند.
مرحله سوم: رد كردن خواستههاى نخستين خود كه اعلام كرده بودند و به پا داشتن قيام همه جانبه آنان.
مرحله چهارم: سپردن پرچم اسلام به دست تواناى حضرت مهدى، عليهالسلام، و شركت جستن آنها در نهضت مقدس آن حضرت.
در روايتى از وجود مقدس امام صادق (ع) نقل شده است: به زودى، كوفه، از مؤمنان خالى مىگردد و دانش مانند مارى كه در سوراخش پنهان مىشود، از آن شهر رخت برمىبندد سپس علم ظاهر مىشود در شهرى به نام قم آن شهر معدن علم و فضل مىگردد (و از آنجا به ساير شهرها پخش مىشود) به گونهاى كه باقى نمىماند در زمين جاهلى نسبت به دين، حتى زنان در خانهها. اين قضيه نزديك ظهور قائم (ع) واقع مىشود… علم، از قم به ساير شهرها در شرق و غرب پخش مىشود و حجت بر جهانيان تمام مىشود به گونهاى كه در تمام زمين، فردى پيدا نمىشود كه دين و علم به او نرسيده باشد. بعد از آن قائم، قيام مىكند و سبب انتقام خدا و غضب او بر بندگان (ظالم و معاند) مىشود زيرا، خداوند انتقام (و عذاب) بر بندگان روا نمىدارد، مگر وقتى كه حجت را انكار كنند (بحار الانوار، ج 57 و 60، ص 213).
صفحات: 1· 2
چرا مذهب ما را جعفرى و امام صادق(ع) را رئيس مذهب جعفرى نام نهادند؟
شيعه در لغت به معنى: پيروى كردن از ديگرى و محبت ورزيدن به او (لسان العرب، كلمه شيع) و در اصطلاح به كسانى گفته مى شود كه به امامت و خلافت بلا فصل على عليه السلام معتقدند و بر اين عقيده اند كه امامت او از طريق نص جلى و خفى ثابت شده و امامت حق او و فرزندان اوست. (اوائل المقال، ص/ 42 الملل و النحل، ج 1، ص 146) و از طريق شيعه و سنى رواياتى نقل شده است كه اولين بار لفظ شيعه توسط پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در مورد عده اى از صحابه به كار گرفته شده است. چنانكه سيوطى از جابربن عبد الله انصارى و ابن عباس و على عليه السلام روايت كرده كه پيامبر صل الله عليه و آله و سلم در تفسير آيه «ان الذين امنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه». (سوره بينه، آيه 7) اشاره به على عليه السلام كرد و فرمود: او و شيعيانش روز قيامت رستگار خواهند بود. (الدر المنثور، ج 8، ص 589، چاپ دار الفكر/ تفسير طبرى، جزء آخر «تفسير سوره بيّنه»)
علت اينكه به شيعه امامى شيعه جعفرى مى گويند، در حال كه ما علوى، حسنى، حسينى و به همه اينها منتسب هستيم اين است كه حضرت عليه السلام در عصرى قرار گرفتند كه مكاتب اربعه فقهى اهل سنت كه در حال هستى بودند شاخص گرديدند و ديگران بطور مستقيم و غير مستقم در سر درس حضرت عليه السلام حاضر شده و استفاده مى كردند. در حوزه علمى امام ششم عليه السلام، چهار هزار نفر محدث و دانشمند شركت مى كردند كه عده اى از بزرگان و رجال علمى اهل سنت مانند: ابو حنيفه، قاضى سكونى، قاضى ابوالبخترى و… افتخار شاگردى آن حضرت را پيدا كردند.
آن حضرت تا اواخر زمان امامت خود از فرصت استفاده نمود به نشر تعاليم دينى پرداخت و شخصيت هاى علمى بسيارى در فنون مختلف عقلى و نقلى مانند زراره، محمد بن مسلم، هشام بن حكم، جابر بن حيان و… پرورش داد.
موفقيت علمى امام عليه السلام، احاطه و تسلط ايشان و برتريشان در احاديث و مباحث فقهى باعث احساس نياز همگان به علم و فكر او بود و اين موارد بالا باعث شد كه امام عليه السلام بتواند با توجه به امكانات زمانى و خصوصيات علمى خود، مكتب اصيل فقهى را پى ريزى كند.
بوستانى كه از انديشه و دستاورد امام جعفر صادق عليه السلام به ثمر نشست بهره هاى وافر به دنياى تشيع و هم به بشريت امروز هديه داد.
لذا مذهب شيعه را جعفرى مى خوانند چرا كه عمده مسائل فقه اماميه از امام جعفر صادق رسيده است و برنامه ها و تلاش آن امام همام عليه السلام بود كه با ارائى خطوط فكرى به شاگردان خويش اسلام راستين را شناساند.
بطور دقيق تر مى توان امور ذيل را منشأ اين نامگذارى دانست:
1- مجال و زمينه مناسبى كه سبب شد مجموعه عظيمى از معارف و تعاليم و احكام دينى در حوزه علمى امام صادق عليه السلام تبيين شود.
2- چهره شاخص و سرشناس و شناخته شده حضرت عليه السلام در ميان تمام فرق و گروه هاى مسلمان.
3- با توجه به اين كه برخى از ائمه چهارگانه، شاگرد امام صادق عليه السلام و برخى شاگرد شاگردان آن حضرت عليه السلام بوده اند، پيروى شيعه از فقه و مذهب اهل بيت با نام جعفرى نامى شناخته شده و معتبر، نزد پيروان مذاهب اربعه بوده است.
4- علاوه بر اين كه، عنوان «مذهب جعفرى»، شيعيان پيرو مكتب فقهى اهل بيت را از شيعه زيديه كه از فقه اهل بيت پيروى نمى كنند جدا مى سازد. (براى آشنايى بيشتر رجوع كنيد به كتاب، حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، نوشته رسول جعفريان.)
استادى در دانشگاه مى گفت كه در زمان پيامبر(ص) و امامان (ع) هيچ موقع در مسأله حجاب برخورد شديدى كه امروزه شاهد آن هستيم نمى شد فقط در حد ارشاد و امر به معروف و نهى از منكر بود و هيچ گونه بر خوردى همراه با دستگيرى نبود و حتى اصرارى هم به ارشاد نداشتند چون خداوند وحى فرمودند كه بر تو تكليفى نيست فقط دعوت زبانى كافى است و اين خداوند است كه هر كس را بخواهيم هدايت و گمراه مى كنيم. حال نظر شما با اين تفاسير چيست؟ آيا با توجه به وضع موجود قابل تأمل نيست؟
پرسش: آيا حجاب در زمان پيامبر(ص) اجبارى بوده است و آيا زنان غير مسلمان بايد اجبارى موى سران را مى پوشاندند؟
پاسخ:
واژه ى حجاب در لغت به معناى پرده، حاجب و چيزى است كه ميان دو چيز حايل و فاصله مى شود (ابن منظور، لسان العرب، ماده ى حجب) البته همان گونه كه مفسران و محققان گفته اند، واژه ى حجاب به معناى پوشش زنان، اصطلاحى است كه بيشتر در عصر ما پيدا شده و اصطلاحى جديد است. آنچه در گذشته ها در اين مورد به كار مى رفته، به ويژه در اصطلاح فقها، واژه ى ستر است كه به معناى پوشش است. (تفسير نمونه، ج 17، ص 402 مطهرى، مرتضى، مسئله ى حجاب، ص 78)
لزوم پوشيدگى زن در برابر مرد بى گانه يكى از مسائل مهم اسلامى است. در قرآن كريم براى رشد و تعالى زن و نيز سالم سازى محيط خانه و اجتماع، حجاب براى زنان، واجب شده است.
آنچه را كه از تاريخ استفاده مى شود، اين است كه حجاب به معناى پوشش زنان، قبل از اسلام در جهان و در اديان مختلف با شكل هاى متفاوت وجود داشته و اين حكم تأسيسى نيست يعنى اسلام آن را اختراع نكرده، بلكه دين اسلام آن را پذيرفته و چنان كه از تاريخ زمان پيامبر (ص) استفاده مى شود، اسلام قدرى محدوده ى آن را وسيع تر كرده و به آن بيشتر توجه نموده است.
در ايران قبل از اسلام، در ميان قوم يهود، در هند، حجاب هاى سخت و شديدى وجود داشت. در ايران باستان حتى پدران و برادران نسبت به زن شوهردار نامحرم شمرده مى شدند. (ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 12، ص 30 ج 1، ص 552)
اين كه مى گويند روز اربعين روز تجديد عزاى اهل بيت (ع) و گذر مجدد اهل بيت (ع) از شام به كربلا نيست چه قدر مستند است در حالى كه در ذهن عامه مردم و آن چه كه در مداحى ها فهميده مى شود چيزى خلاف اين است؟ لطفا توضيح بفرمائيد.
امام حسين (ع) و يارانش در كربلا به شهادت رسيدند و سعادت دنيا و آخرت را به دست آوردند. خانواده امام حسين (ع) و يارانش به دست نيروهاى عمر بن سعد به اسارت گرفته شدند و فرداى عاشورا به سوى كوفه حركت داده شدند. خاندان نبوت و خانواده هاى ياران حسين بن على (ع) مدت زيادى در كوفه نماندند و روز پانزدهم محرم يا بيستم محرم از كوفه به سوى شام برده شده اند. اگر پانزدهم محرم راه افتاده باشند در اين صورت مسافت بين شام و كوفه را در پانزده روز رفته اند چون روز اول صفر سال 61 به شام وارد شده اند و اگر بيستم محرم به سوى شام حركت داده شده باشند اول صفر همان سال به شام رسيده اند. در شام هم زياد نمانده اند چون يزيد نمى توانست آنان را زياد نگه دارد. زياد ماندن آنان براى حكومت يزيد بسيار خطر داشت و براى همين يزيد با آنان رفتار خشنى نداشت و آنان را به دربار خود راه مى داد و حتى اجازه داد در خود دربار براى شهداى كربلا و امام حسين (ع) عزادارى كردند. در شام هشت روز يا ده روز ماندند و به عراق بازگشته اند و در مدت ده روز مسافت بين شام و عراق را آمدند و روز بيستم ماه صفر سال 61 به كربلا رسيدند و پيش از رسيدن خاندان پيامبر (ص)، جابر بن عبد الله انصارى براى زيارت قبر امام حسين (ع) و شهدا آمده بود.
در ميان علماى شيعه اماميه، اين مطلب مورد ترديد نبود و مورخان اسلامى كه متعرض اربعين امام حسين (ع) شده اند، منظورشان اربعين اول است و اربعين دوم كه اربعين واقعى نيست و سنت اربعين از همان اربعين اول امام حسين (ع) مانده است. اگر خاندان امامت و نبوت اربعين اول را به كربلا نمى آمدند، ديگر اربعينى در كار نبود. از ديدگاه علماى اماميه خاندان نبوت و امامت در اربعين اول به كربلا آمدند و امام سجاد (ع) سر مبارك امام حسين (ع) را در اربعين اول از شام آورد و در كربلا به بدن امام حسين (ع) ملحق كرد و در همان قبر دفن كرد. در اين اواخر «ميرزاى نورى» آمدن اسيران به كربلا را در اربعين اول بعيد به حساب آورده است و شاگردانش هم از استاد خود پيروى كرده و آمدن اسيران به كربلا را در اربعين اول بعيد شمرده اند ولكن نظر اين ها درست نيست اين ها فكر كرده اند كه اسيران در كوفه و شام مدت زيادى مانده اند در حالى كه اسيران را در كوفه و شام نمى توانستند به مدت زياد نگه بدارند و نيز اين ها فكر كرده اند كه مسافت طولانى شام و عراق را نمى توان به اين زودى طى كرد ولى اين ها توجه نكرده اند كه اولا اسيران در كوفه و شام كم مانده اند نه يك ماه و نه يك ماه و نيم و نه يكسال، ثانيا مسافت شام و عراق را در كمتر از ده روز هم مى توان سيركرد. براى نمونه به چند مورد اشاره مى كنيم:
1 عربهاى عقيل مسافت بين شام و عراق را در مدت يك هفته طى مى كردند. اين مطلب را صاحب «اعيان الشيعه» آورده است و نويسنده كتاب اعيان الشيعه، خودش اهل دمشق است و ايرانى نيست. او بهتر از ميرزاى نورى راه هاى شام به عراق را مى شناسد. ايرانى ها راه هاى صحراى كبير ميان شام و عراق را خوب نمى شناختند.
2 عرب هاى صليب از وطن خودشان در شام تا نجف عراق را در مدت هشت روز طى مى كردند. اين موضع را نيز ساحب «اعيان الشيعه» تصديق كرده است. وقتى اين عرب ها در مدت هشت روز از شام به عراق بروند، در اين صورت نيروهاى عبيد الله بن زياد بايد اين مسافت را زودتر بپيمايند چون آنان مأمورند و عجله دارند و در هر لحظه ممكن است خطرى پيش بيايد. مأموران عبيد الله بن زياد كه اسيران را مى بردند، گردش كنان نمى رفتند بلكه مى خواستند هر چه زودتر به شما برسند چون مأموريت خطرناكى بود. توجه داشته باشيم كه درباره اسيران كربلا و رفتن آنها به كوفه و از كوفه به شما مطالب نادرست فراوانى در كتاب هاى غير معتبر آمده است. ما آنها را نمى گوييم. ما بر اساس مآخذى كه قابل اعتماد است، داورى مى كنيم نه كتاب هايى كه اعتبار ندارند.
3 معاويه در سال 60 هجرى و روز پانزدهم رجب مرد. يزيد به والى مدينه نوشت كه پدرم مرده و تو از حسين بن على (ع) بيعت بگير. امام در 28 رجب سال 60 از مدينه خارج شد. ميان مرگ معاويه و خروج امام حسين (ع) 13 روز فاصله است. حجاز نسبت به شام دورتر از عراق است. در مدت 13 روز خبر مرگ معاويه به مدينه رسيده است و بر اين اساس مسافت بين عراق و شام را مى توان طى كمتر از 13 روز رفت. پس اين كه برخى مثل ميرزاى نورى طى مسافت بين شام و عراق را در مدت ده روز يا هفت روز بعيد شمرده اند، صحيح نيست و موارد متعددى در تاريخ آمده است كه اين مسافت را در كمتر از ده روز طى كرده اند. ما براى نمونه به چند مورد اشاره كرديم.
بنابراين در مورد اربعين، حق با علمائى است كه مى گويند كه خاندان نبوت در بيستم صفر همان سال كه سال 61 بوده به كربلا آمدند. اگر مى خواهيد در مورد اربعين امام حسين (ع) اطلاعات دقيق و كافى داشته باشيد به كتاب «تحقيق درباره اول اربعين سيد اشهداء (ع)»، نوشته شهيد محراب آيت الله سيد محمد على قاضى طباطبائى، چاپ سوم، سال 1368 در قطع وزيرى و 984 صفحه مراجعه نمائيد.
آنچه در اينجا درجواب سؤال شما آورديم برگرفته شده از همين كتاب است. از اول تا ص 76 مطالعه و اين چند جمله نوشته شد. اميدواريم توفيق مطالعه اين كتاب نصيب شما بشود.
پاسخ: از قديم الايام سه مكان به عنوان قبر مطهر اين بانوى بزرگوار مطرح است و هركدام نيز طرفدارانى دارد.
1- قبرى كه در شهرك زينبيه امروز در نزديكى دمشق، پايتخت فعلى كشور سوريه وجود دارد. علماى قديم از اين مكان (شهرك زينبيه) به «غوطه» يا «راويه» تعبير آوردهاند. زائران ايرانى كه جهت زيارت به سوريه مىروند، اين مكان را زيارت مىكنند.
2- محلى كه در شهر قاهره پايتخت مصر به نام «زينبيه» مشهور است.
3- شهر مدينه نيز به عنوان محل دفن حضرت زينب عليها السلام معرفى شده است، گرچه در مدينه النبى محلى به اين نام مثل دمشق و قاهره وجود ندارد.
براى هر يك از اين احتمالات مىتوان چند نفر از علماء را نام برد. تعدادى از عالمان مصرى مثل قاضى شبراوى شافعى (الاتحاف بحب الاشرف، الشيخ عبدالله بن محمد الشبراوى، ص 93).، شبلنجى و شيخ حسن عدوى خمراوى (نورالابصار، شبلنجى، ص 183. الطبقات الكبرى المسماه بلواقح الانوار، شعرانى، ج 1 ص 27. مشارق الانوار فى فوز اهل الاعتبار، الشيخ حسن العدوى الخمراوى، قاهره، 1285 ه. ق.، ص 156،) و عده ديگرى از علماى مصرى كه ظاهرا يا از عرفا و يا شافعى و از محبين و علاقمندان اهلبيتبودهاند معتقدند كه حضرت زينب عليها السلام، در مصر مدفون شده است.
مرحوم شيخ جعفر نقدى مؤلف كتاب «زينب الكبرى عليها السلام» و نسابه عبيدلى نواده امام سجاد عليه السلام در كتاب اخبار الزينبات (اخبار الزينبات، نسابه عبيدلى، ص 125- 122) نيز اين احتمال را تقويت كردهاند. در محافل علمى مانيز بعضى از بزرگان مثل مرحوم آيت الله العظمى مرعشى نجفى متمايل به مصر است.
مرحوم حاج شيخ عباس قمى به نقل از استاد خودش مرحوم محدث نورى (هديه الزائرين و بهجه الناظرين، حاج شيخ عباس قمى، ص 353)، محمد حسن خان در خيرات حسان) خيرات حسان، محمد حسن خان، سنه 1304 ه.، ج 2، ص 29،) سيد حسن صدر در نزهه اهل الحرمين (نزهه اهل الحرمين، السيد حسن الصدر، ط مطبعه سرفراز المليه فى لكنهو الهند، 1354 ه. ص 39) و محقق و نويسنده بزرگ، محمد حسنين سابقى در كتاب مرقد العقيله زينب عليها السلام احتمال شام را تقويت كردهاند. محقق اخير با روشى عالمانه احتمال مصر را رد كرده و با قرائن و شواهدى اثبات كرده است كه حضرت زينب كبرى عليها السلام در شام دفن شده است.
از ميان كسانى كه معتقدند اين بانوى گرامى در مدينه مدفون است، مىتوان مرحوم بيرجندى مؤلف كتاب كبريت الاحمر، عباسقلى خان سپهر مؤلف كتاب الطراز المذهب) الطراز المذهب، ص 485)، كه در تكميل «ناسخ التواريخ» بوده ويك جلد آن مربوط به حضرت زينب عليها السلام است و مرحوم سيد محسن امين در اعيان الشيعه (اعيان الشيعه، سيد محسن امين، چاپ بيروت، 10 جلدى، ج 7، صص 137- 141) را نام برد.
براى هر يك از اين سه احتمال دلائلى ذكرشده است كه پس از بيان هر يك، به نقد و بررسى آنها خواهيم پرداخت.
الف: احتمال مصر
براى اين احتمال دليل زير بيان شده است:
نسابه عبيدلى در كتاب «اخبار الزينبات» 6 روايت نقل كرده است كه بر اساس مضمون آنها بايد حضرت زينب عليها السلام درمصر دفن شده باشد، ما براى جلوگيرى از طولانى شدن كلام روايات را ذكر نمى كنيم. (اخبار الزينبات، نسابه عبيدلى، صص 115- 122).
نقد و بررسى
اين روايات از نظر سند و محتوا قابل اعتماد نيست. محمد حسنين سابقى نويسنده كتاب مرقد العقيله زينب عليها السلام اشكالاتى را براين احاديث وارد كرده است كه به اختصار بيان مىگردد:
بررسى روايات از نظر سند
1- اكثر راويانى كه عبيدلى اين روايات را از آنان نقل كرده است، مجهول هستند و پس از بررسى و تتبع فراوان در كتب رجال وتراجم و نسب هيچ اثرى از آنان به دست نياورديم. اينان عبارتند از:
زهران بن مالك- عبدالله بن عبدالرحمن العتبى- على بن احمد الباهلى- قاسم بن عبدالرزاق- محمد بن عبدالله- على بن محمد بن عبدالله- عسامه المعافرى- عبدالملك بن سعيد الانصارى- وهب بن سعيد الاوسى- اسماعيل بن محمد البصرى- حمزه المكفوف.
با آنكه سيوطى شرح حال تابعان و محدثان و راويان و مورخان قديم و جديد مصر را نوشته است، اما شرح حال هيچكدام از اين چند نفر كه ياد كرديم در كتاب وى نيامده است. و چون وضع اينان بر ما مجهول است، طبعا روايتشان نيز فاقد اعتبار خواهد بود. از اين گذشته سند روايت دوم به مصعب بن عبدالله بن مصعب بن ثابت زبيرى (متوفى 233) مىرسد كه از يك خانواده مخالف و دشمن سرسخت اهل بيتبوده و دشمنى اين خانواده با على عليه السلام و خاندان او در ميان مورخان و دانشمندان ما مشهور و امر مسلمى است، بنابر اين روايت چنين شخصى نمىتواند قابل اعتماد و استناد باشد.
بررسى مفاد روايات
مفاد اين روايات نيز خالى از تناقض و اشكال تاريخى نيست. مثلا روايت مصعب حاكى از اين است كه عبدالله بن زبير در مكه قيام كرد و مردم را به خونخواهى حسين عليه السلام دعوت نمود. در حالى كه دعوت وى به خونخواهى حسين عليه السلام در هيچ يك از تواريخ نقل نشده است، بلكه آنچه مسلم است اين است كه عبدالله بن زبير مردم را به خلافتخود دعوت كرد.
از طرف ديگر، پس از حادثه كربلا يزيد در مدينه چندان نفوذ و قدرتى نداشت كه بتواند حضرت زينب عليها السلام را مجبور به هجرت از اين شهر بكند، بلكه بر عكس پس از فاجعه كربلا و رسوا شدن حكومتيزيد، وى از آزار و اذيتخاندان امام حسين عليه السلام پرهيز مىكرد تا اسباب بدنامى بيشترى فراهم نشود. چنانكه در جريان شورش مردم مدينه على بن الحسين عليهما السلام و خاندان علوى از تعرض مصون ماندند.
علاوه بر اينها چند تناقض ديگر نيز در اين روايات به چشم مىخورد كه نشان مىدهد احتمالا جعل و تحريف در اين روايات وجود دارد از آن جمله:
1 روايت اول حاكى است كه حضرت زينب قسم ياد كرد مدينه را ترك نكند ولى روايات ديگر مىگويد: او از مدينه هجرت كرد و به مصر رفت يعنى سوگند خود را نقض كرد. آيا اين معنى از حضرت زينب باور كردنى است؟
2 روايت دوم حاكى است كه حضرت زينب عليها السلام چند روز به آخر ذيحجه مانده وارد مصر شد و روايت پنجم مىگويد: حضرت زينب عليها السلام پس از يازده ماه و پانزده روز اقامت در مصر درگذشت. بر اين اساس وفات آن بانوى بزرگ بايد در ذيقعده سال بعد رخ داده باشد در حالى كه روايتششم حاكى است كه او در رجب سال 62 وفات يافته است و با هم سازگار نيستند. و چندين تناقض ديگر كه به جهت اختصار بيان نمى شود.
زينب مدفون در مصر كيست؟
اكنون اين پرسش پيش مىآيد كه اگر حضرت زينب عليها السلام دختر على عليه السلام در مصر دفن نشده است پس قبرى كه در محله «قناطر السباع» قاهره است متعلق به كيست؟ در پاسخ به اين پرسش بايد يادآورى كنيم كه از بررسى و تتبع در تاريخ روشن مىگردد كه زينبى كه در مصر (قاهره) دفن شده است، زينب بنتيحيى المتوج بن الحسن الانور بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب است. ولى از آنجا كه ذهن انسان با شنيدن نام مشترك بين چند نفر، متوجه مشهورترين آنها مىگردد، بسيارى از مردم تصور كردهاند كه اين همان زينب مشهور يعنى زينب دختر على بن ابىطالب عليهما السلام است (اعيان الشيعه، ج 7، ص 142) در حالى كه اين تصور كاملا بىاساس است. البته نسبت دادن افراد به جد بزرگ آنان معمول است، چنانكه امامان ما را پسر پيغمبر مىخوانند. بنابراين اگر زينب بنتيحيى را زينب بنت على عليهما السلام بخوانند، هيچ اشكالى نخواهد داشت.
ب: احتمال مدينه
علامه فقيد سيد محسن امين معتقد است كه حضرت زينب عليها السلام در مدينه دفن شده است و براى اين مطلب دليل مىآورد كه:
بازگشتحضرت زينب عليها السلام پس از فاجعه كربلا به مدينه، قطعى و مسلم است اما خروج مجدد او از اين شهر ثابت نشده است، بنابراين بايد گفت: در مدينه وفات يافته و در همانجا دفن شده است، گرچه تاريخ وفات و محل دفنش دقيقا روشن نباشد.
اين دليل در واقع نوعى استصحاب است كه مرحوم امين به آن استناد كرده است.
نقد و بررسى
البته مقام علمى و تحقيقات و مطالعات ارزنده تاريخى علامه امين بر اهل فضل و مطالعه پوشيده نيست اما برخى از صاحب نظران، نظريه معظم له را نمىپذيرند و معتقدند كه:
گرچه دفن حضرت زينب عليها السلام در مدينه (بقيع) يك امر ممكن و كاملا طبيعى است زيرا قبر برادرش امام حسن عليه السلام و بسيارى از بزرگان بنى هاشم در اين قبرستان قراردارد كه خصوصيات و تفصيل آنها در كتب مربوط بيان شده است، اما بايد توجه داشت كه اگر او در اين قبرستان دفن شده بود، طبعا قبرش با توجه به شخصيت و عظمت مقامش مشخص مىشد.
در حالى كه در هيچ يك از كتب مربوط به تاريخ مدينه و مزارات اين شهر نامى از محل قبر او به ميان نيامده است، با اين كه نام زنانى همچون «ام البنين» كه در بقيع دفن شدهاند در كتابهايى مانند وفاء الوفاء منعكس شده است.
مسعودى در شرح حال امام حسن مجتبى عليه السلام مىنويسد: «حسن بن على در كنار قبر مادرش فاطمه عليها السلام به خاك سپرده شدو در اين قبرستان تا اينزمان سنگى است كه نام مادرش روى آن نوشته شد است. (التنبيه و الاشراف، ص 260، چاپ مصر).
و اين نشان مىدهد كه قبر آن بزرگواران در قرن چهارم يعنى تا زمان مسعودى مشخص بوده است، و اگر قبر حضرت زينب عليها السلام در اين قبرستان قرار داشت، نام او هم حداقل تا زمان مسعودى روى قبر نوشته مىشد. چنانكه قبر همسرش عبدالله بن جعفر در همان قبرستان مشخص است، بنابراين چگونه ممكن است قبر حضرت زينب در بقيع باشد، اما هيچ نشانى از آن نباشد، و در هيچ تاريخى ياد نشده باشد؟
از طرف ديگر موضوعات تاريخى جاى اعمال استصحاب نيست كه بگوييم: بازگشتحضرت زينب عليها السلام به مدينه قطعى است، اما خروج او از اين شهر ثابت نشده است، پس در همان شهر و همانجا به خاك سپرده شده است. (مرقد العقيله زينب، محمد حسنين السابقى، ص 103)
ج: احتمال شام
طرفداران اين نظريه مىگويند: در مدينه قحطى و دست تنگى شديدى به وجود آمد. عبدالله جعفر تصميم گرفتبا همسر خود حضرت زينب عليها السلام به شام كه مقدارى زمين زراعتى داشتسفركند. پس از مسافرت به شام حضرت زينب عليها السلام در همانجا درگذشت) خيرات حسان، محمد حسن خان، ص 29، هديه الزائرين و بهجه الناظرين، حاج شيخ عباس قمى، ص 353 نزهه اهل الحرمين، سيد حسن صدر، ص 39).
نقد و بررسى
1- اينكه گفته شده است كه عبدالله بن جعفر در حومه دمشق مزرعه و قريه داشته و همراه همسرش جهتسركشى يا بهره بردارى از آنها رفته بوده و در اين سفر حضرت زينب عليها السلام درگذشته است مطلب بىاساسى است. در هيچ يك از كتب تاريخى از چنين مزرعهاى اسمى به ميان نيامده و اصولا چون عبدالله فرد بخشندهاى بوده هرگز مال و ثروت در دست او دوام نمىآورده است، بنابراين چگونه ممكن است داراى چنين مزرعه و قريهاى بوده باشد؟
2- اگر فرضا عبدالله بن جعفر چنين مزرعهاى داشته، ممكن بود شخصا براى رسيدگى به وضع آن به شام برود و ديگر نيازى به بردن همسر و ديگر اعضاى خانواده خود كه مستلزم هزينه زيادى بود، نداشت.
3- مدينه از شهرهاى مهمى است كه مثل بسيارى از شهرهاى مهم دنيا براى آن تاريخهاى متعددى نوشتهاند. بعضى از اين كتابها به حوادث مهمى كه در مدينه اتفاق افتاده مثل زلزله، آتش گرفتن حرم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، وزيدن باد سرخ و… پرداختهاند. اگر چنان قحطى و گرسنگى در آن سال در مدينه اتفاق افتاده بود، قطعا در اين كتابهاى تاريخى درباره آن بحث مىشد، در حالى كه چنين چيزى مطرح نشده است.
نتيجه بحث
پس از بررسى سه احتمال در مورد محل دفن حضرت زينب كبرى عليها السلام مىتوان چنين نتيجه گرفت كه:
احتمال مصر اشكالات فراوان دارد، احتمال مدينه بدون دليل است، و احتمال شام مشهورتر از بقيه احتمالات است.
براى توضيح جواب اين سؤال به اين مطالب توجه كنيد:
1 فداكارى هاى امام حسين (ع) دين را زنده كرد و هيچ امامى به اندازه امام حسين (ع)، در زنده نگه داشتن دين اسلام نقشى نداشته است و اين فداكارى ها را بايد زنده نگه داشت، چون زنده نگه داشتن دين اسلام است تا دين اسلام زنده بماند. گراميداشت روز عاشورا و اربعين، در حقيقت زنده نگه داشتن دين اسلام و مبارزه با دشمنان دين است.
2 مصيبتى كه حضرت امام حسين (ع) ديد، براى هيچ امام و پيامبرى پيش نيامده است و مصيبت امام حسين (ع) از همه مصيبت ها بزرگ تر و سخت تر بود. اگر عامل ديگرى هم در كار نبود، همين عامل كافى است كه نشان بدهد چرا براى امام حسين (ع) بيش از امامان ديگر و بيش از پيامبر اسلام (ص) عزادارى مى كنيم و مراسم متعددى بر پا مى كنيم.
3 در ماه محرم سال 61 حسين بن على (ع)، اولاد، خويشان و ياران آن حضرت را كشتند و اسيران كربلا را به كوفه و شام بردند و همين اسيران داغديده روز اربعين شهادت امام حسين و ياران به كربلا رسيدند و همه مصائب روز عاشورا در آن روز تجديد شد و آن روز روز سختى براى خاندان پيامبر شد.
4 دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسين (ع) قصد نابود كردن دين اسلام را داشتند. دشمنان امام حسين (ع) تلاش كردند تا حادثه كربلا به كلى فراموش شود و حتى گاهى كسانى را كه براى زيارت امام حسين (ع) مى آمدند مى گرفتند، شكنجه مى كردند و مى كشتند و در زمان متوكل عباسى همه قبرهاى كربلا را شخم زدند، مزرعه كردند و مردم را از آمدن براى زيارت قبر امام حسين (ع) منع كردند. شيعيان هم براى مقابله با اينها از هر مناسبتى استفاده مى كردند. يكى از اين مناسبت ها حادثه روز اربعين است.
5 يكى از نشانه هاى مؤمن زيارت امام حسين در روز اربعين است. از حضرت امام حسن عسكرى (ع) روايت شده است كه علامت مؤمن پنج چيز است: پنجاه و يك ركعت نماز فريضه و نافله در شبانه روز، زيارت اربعين، انگشتر به دست راست كردن، پيشانى بر خاك نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن.(1) و يكى از وظايف شيعيان را اهتمام به زيارت اربعين بر شمرده اند.
(1) (مفاتيح الجنان، ص 545، در اعمال ماه صفر، روز بيستم صفر).
پيامبر اسلام با يازده خانم ازدواج نمودند كه با شرح مختصرى معلوم مى گردد كه سيره رسول خدا در اين باره چگونه بوده است. پيامبر در سن 25 سالگى با خديجه كبرى ازدواج نمود و تا سن 50 سالگى يعنى سال دهم بعثت فقط با آن بانوى بزرگ زندگى مى نمود. بعد از رحلت خديجه كبرى پيامبر با خانمى به نام سوده كه شوهرش در حبشه از دنيا رفته بود و بيوه بود ازدواج نمود. سوده داراى خانواده اى مشرك و دشمن پيامبر بود و به علت اين كه مسلمان شده بود هيچ پشتيبانى در خانواده خود نداشت و او را اذيت مى كردند.
سپس ساير ازدواج هاى پيامبر در مدينه و حد فاصل سن 53 تا 63 سالگى رخ داد و به طور قطع آن ازدواج ها عوامل گوناگون سياسى، اجتماعى و الهى داشت زيرا سن 53 سالگى اقتضايى براى خوشگذرانى جنسى مرد ندارد. به عنوان مثال ازدواج با جويره كه از قبيله بنى مصطلق بود موجب شد كه بيش از صد خانواده از اين قبيله به اسلام بگروند و ازدواج با ام حبيبه دختر ابوسفيان موجب شد دل بزرگترين و قدرتمندترين دشمن مسلمانان به دست آيد و توطئه كمترى از سوى او متوجه مسلمين گردد. ازدواج با ام سلمه كه شوهرش در احد شهيد شده بود و در مدينه غريب و بى كس و سرپرست چهار يتيم بود انگيزه اى الهى بود.
همچنين ازدواج با صفيه كه بيوه زن بود و شوهرش در جنگ خيبر كشته شده بود. ازدواج با زينب همسر طلاق داده شده زيد بن حارث پسر خوانده پيامبر به امر خداوند به جهت برداشتن بدعت حرمت ازدواج با همسر پسرخوانده بود (زيرا آنان همسر پسر خوانده را مانند همسر پسر خود عروس تلقى مى كردند).
ازدواج با ماريه قبطيه كنيزى كه پادشاه اسكندريه براى پيامبر فرستاد به جهت علو مقام و نسب او كه به هارون برادر موسى مى رسيد و مادرش به سموئيل نبى مى رسيد بود. ازدواج با عايشه و حفصه هم حكمت هاى خاص خود را داشت- عايشه تنها خانم پيامبر بود كه قبل از ازدواج باكره بود. البته دو مسأله كه در بين مردم مشهور است از نظر تاريخى ثابت نيست يكى 9 ساله بودن عايشه هنگام ازدواج و ديگرى حسن جمال او. برخى از مورخان سن عايشه را 17 يا 18 سال در هنگام ازدواج ثبت كرده اند و از نظر كمالات و زيبايى نيز او را ضعيف شمرده اند. از نظر برقرارى عدالت نيز با توجه به شرايط زندگى و خانوادگى در آن زمان و نبود تجمل هاى امروزى و روحيه و اخلاق بسيار عظيم و با كرامت رسول خدا مسأله به راحتى قابل درك است.
بنابراين علت ازدواجهاى پيامبر (صلى الله عليه وآله) را در موارد ذيل، مىتوان تحليل كرد:
الف) اجراى حكم الهى و زدودن افكار غلط جاهلى مانند ازدواج با زينب دختر جحش.
ب) تقويت جايگاه اجتماعى زنان آسيب ديده، همچون زنان بيوه و اسير و رفع تلقى منفى عصر جاهلى در كم ارزش بودن يا بىارزش جلوه دادن آن زنان (در اين دوره، همه زنان پيامبر جز عايشه بيوه بودند).
ج) دلجويى از زنان، به دليل آسيبهايى كه آنان به خاطر پذيرش اسلام، متحمل شدند مانند ازدواج با ام حبيبه.
د) يك حركت سياسى و برقرارى پيوند با قبايل و طوايف بزرگ عرب و جلب پشتيبانى آنان چون پيوند با عايشه.
ه) محافظت و تأمين زندگى بيوه زنان درمانده و فقير و يتيمان به جاى مانده مانند ازدواج باام سلمه و زينب، دختر خزيمه.
و) نشان دادن عظمت، شكوه و قدرتمندى اسلام و مسلمين مانند ازدواج با صفيه.
ز) حفظ آنان از خطرات جانى مانند وصلت با سوده.
ح) آزادسازى اسيران و بردگان مانند ازدواج با جويريه.(1) براى آگاهى بيشتر در اين زمينه رجوع كنيد به: 1- نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهرى 2- زن در آيينه جلال و جمال، آيه الله جوادى آملى 3- تفسير الميزان، ج 4، علامه طباطبايى (ره). دشمنان پيامبر اسلام مى خواهند با اين اشكالها پيامبر اسلام را انسان هوسران معرفى كنند تا مردم دنيا به اسلام رو نياورند ولى اين كار دشمن سودى به حالش نخواهد داشت و مردم دنيا روز به روز بيشتر به سوى اسلام متوجه مى شوند. مردم مى دانند كه پيامبر اسلام مرد هوس باز و عياشى نيست و اگر او هوسران بود مى توانست در مكه كاملترين هوسرانى را بكند و قريش به او پيشنهاد مى كردند كه حاضر هستند بهترين و زيباترين دختران را در اختيار او قرار بدهند به شرط اينكه با خدايان آنها كارى نداشته باشد ولى آن حضرت نپذيرفت.
پيامبر خدا همسران خود را مخير ساخته بود كه يا با پيامبر بمانند و سختيهاى زندگى را تحمل بكنند و يا اينكه طلاق بگيرند و زندگى دنيوى بهترى داشته باشند. يكى از نكته هاى بسيار شگفت آور اين است كه پيامبر با وجود همسران متعدد فقط از حضرت خديجه و ماريه بچه دار شدند.
(1) ر. ك: الميزان، ج 4، ص 195 علامه طباطبايى، بررسىهاى اسلامى، ص 132- 139 مؤسسه در راه حق، نگرشى كوتاه به زندگى پيامبر اسلام، ص 29 رسولى محلاتى، تاريخ انبياء، ج 3، ص. 475