دلیل 8
خجالت
خجالت از خود کم بینی، احساس حقارت و عدم اعتماد به نفس سرچشمه می گیرد.
مؤمن آن کسی است که خدای تبارک توصیف می فرماید: «ولا تهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین»«ولایخافون فی الله لومه لائم» در راه خدا از سرزنش سرزنش کنندگان نمی ترسند.
قال رسول الله: «الحیاءُ حیاءآن حیاء عقلٍ و حیاء حُمق، فحیاء العقل هو العلم و حیاء الحمق هوالجهل» حیاء دوگونه است حیاء عقل و حیاء حماقت؛ حیاء عقل علم است و حیاء حماقت جهالت است (اصول کافی ج 2 ص 106). با تلقین، اعتماد به نفس، تمرین در اظهار نظر و غلبه بر ترس از ریختن آبرو و نترسیدن از عیب جویی دیگران باید بر خجالت غلبه کرد.
قال رسول الله: «لا تعمل شیئاً من الخیر ریاءً و لا تدعهُ حیاءً» هیچ کار درستی را برای خودنمایی انجام نده و از سر خجالت آنرا رها نکن(تحف العقول، ص47).
با تکرار آیه مبارکه «رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی» (طه 25-28) باید بر خجالت غلبه کرد و تکلیف شرعی را به انجام رسانید.
گاهی ممکن است بلند مرتبگی با خصوصیت ویژه شخصی که باید امر و نهی شود ما را تحت تأثیر قرار دهد در اینجا ممکن است با طرز دیگری مثل دادن یادداشت بدون مواجهه حضوری امر یا نهی را انجام دهیم.
خجالت و شرم حجتی برای عدم اجرای فرمان خداوند نیست
دلیل 9
افراط در مهربانی
افراط در هر امری مذموم است، از جمله افراط در مهربانی. گاهی در مقابل خطا کار به خاطر انجام محبتی که به او داریم، سکوت می کنیم. این دوستی نیست دشمنی است.
امام رضا(ع) می فرمایند: «احب اخوانی الیَّ من اهدنی الی عیوبی» دوست داشتنی ترین برادران نزد من کسی است که عیب مرا به من هدیه کند.
قرآن صریحاً رأفت و رحمت را در اجرای حدود الهی را نهی کرده است: «الزانیه و الزانی فاجلدوا کل واحدٍ منهما مأته جلده و لا تأخذکم بهما رأفه فی دین الله»
زن و مرد زناکار را هرکدام یکصد ضربه شلاق بزنید و مهربانی در دین خدا شما را از اجرای حد روی آنان باز ندارد.
دلیل 10
چون با بهانه و عذر آوردن وجدان خود را آسوده می کنیم .
بهانه جویی های رایج برای طفره رفتن از انجام وظیفه و واجب امر به معروف و نهی از منکر:
- باید از بالا اصلاح شود .
- صدا و سیما خودش منشاء مفاسد است باید اصلاح شود .
- دولت باید از خودش شروع کند.
- آموزش و پرورش باید از مدارس شروع کند.
- چرا وزارت بازرگانی جلوی لباسهای مفسده انگیز را نمی گیرد؟
و …
آیا این بهانه ها درست است ؟
اولاً امر به معروف و نهی از منکر در شرایط حاکمیت طاغوت هم واجب است چه رسد به زمانی که بعضی دستگاهها نارسانی داشته باشند .
ثانیاً دستگاههای فرهنگی هر قدر کار کنند باز هم جا دارد که انتقاد کنیم کارهای خیلی بیشتری را از آنها طلب کنیم با این حساب هیچوقت نوبت انجام وظیفه نمی رسد .
ثالثاً امام خمینی (ره) می فرمایند اگر می خواهید کارها اصلاح شود هر کس هر جا هست کار خودش را خوب انجام دهد.
رابعاً آیا واقعاً این دستگاه ها را که به نظر ما کوتاهی می کنند امر و نهی کرده ایم ؟ یا فقط دنبال بهانه ایم. چند نفر از ما تلفن های صدا و سیما و آموزش و پرورش و سایر وزارتخانه ها را در حافظه تلفنی خودمان داریم و کوتاهی آنها را نهی از منکر و امربه معروف می کنیم؟
اگر مشکل وجود منکرات را در کوتاهی این دستگاه ها می بینیم باید مطالباتمان را از دستگاه ها و امر و نهی آنها مستمر و مصرانه باشد، از نمایندگان در مجلس را بخواهیم قوانین الزام آور برای این نهادها بنویسند و از مجریان هم هر روز بخواهیم اصلاح کنند. بنابراین با این بهانه ها نمی توان این واجب الهی را تعطیل کرد.
امام باقر (ع): یکون فی آخرالزمان قوم لایوجبون امراً بالمعروف و لا نهیاً الا آمنو الضرر یطلبون لانفسهم الحرص و المعاذیر (کلینی بی تا 5/55)
در آخر الزمان گروهی از مردم هستند که امر بمعروف و نهی از منکر را واجب نمی دانند مگر آنکه خودی به آنها نرسد.
منبع:کانال مرکز تخصصی وااجب فراموش شده
پذیرش یعنی دیدن داشته ها و برنامه ریزی برای نداشته ها.
انواع پذیرش :
1-پذیرش شرایط
2_پذیرش فرد
.الف_خودمون.
ب_دیگران
پذیرش یعنی همسرم .دوستم .فرزندم .من با داشته های تو خوشحالم.وشکرگذارم.واز همه مهمتر درسخن میارم ,خوبیهای تو را
تلخ ترین اشک ها بر سر مزارهای رفتگان -بخاطر کلمات ناگفته و کارهای انجام نداده است.
–بیایید متفاوت باشیم.
نکات مهم در ارتباط موثر:
1_از انجام کارهایی که خود فرد(همسر.فرزند)میتوانند انجام دهند پرهیز کنید.
2_سعی کنید واجازه بدید خودش تفکرکند در کارها.به عملکرد همسر احترام بذارید.
3_با همسرتون مثل بچه ها حرف نزنید.فقط احساستون و راه حلتون رو بگید.بدون قضاوت.
4_مسیولیتها را تقسیم کنید.وکاری به نتیجه امر نداشته باشید .مخصوصا در مورد همسر.حتی اگر اشتباه است.
–چرا نپذیرفتن همسر و دیگران رشد را متوقف میکند???
یک فرمول دارد:
وقتی نمی پذیرید–>>>فرد را قضاوت میکنید–>>احساس ترس از قضاوت را در فرد ایجاد میکنید–>>این باعث قطع بیان احساس صادقانه از طرف شخص میشه–>>فرد موضع دفاعی اتخاذ میکنه–>>چرا?چون احساس بی لیاقتی کرده وعزت نفسش مورد تهاجم قرار گرفته–>>درنتبجه اعتماد به نفس پایین میاد–>>دوباره بخاطر اعتماد به نفس پایین توسط ما قضاوت میشود–>>دوباره فرد دفاع میکند–>>وفرد تمام انرزی را میذاره تا اثبات کنه خودش رو–>>در نتیجه سطح انرژی هردو پایین میاد–>>با این انرژی پایین دیگه توان تغییر رفتار نیست و فرد هرگز تغییر نخواهد کرد –>>در نتیجه رشد اخلاقی و رفتاری صورت نخواهد گرفت.
ابزار و وسایل پذیرش:
با چشم.حالت نگاه به فرد .دنبال کردن با نگاه پرانرژی.
با گوش:فعالانه گوش دهید.همدردی کنید با فرد.مثل مشاوران.
با زبان.مثل مشاور.مشاور کم حرف میرنند وفقط به جا حرف میزند.با کلماتی مثل (کجا.کی.چه جوری?.بعدچی شد.)
با دستها. نوازش و لمس طرف مقابلی که درحال حرف زدنه(.البته فقط محارم)
حالت بدن.پذیرش رو نشون بدید.مثل اغوش گرفتن .
—با انتخاب کلمات درست ,دنیا تغییر میکند.
علت عدم پذیرش–>>ترسهای ما از انجام غلط کارهاست.
ترس را کنار بذارید به همسرانتان اعتماد کنید.دست از مادری کردن و پدری کردن برای همسر بردارید.
تمرین:
لیستی از مادری کردنهاتون یا پدری برای دیگران تهیه کنید.
وانها را کم کم ترک کنید.
همسران شما نیاز به دوست و رفیق دارند.
دوست همسرتان باشید.همانگونه که با دوست خودتون برخورد میکنید.
ما با دوستمون:
خوب گوش میدم .
به عملکردش احترام میذاربم.
هرگز قضاوتش نمیکنیم.
همدردی میکنیم.وهزاران کار دیگه که هرگز برای همسرمون نمیکنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
چرا امر به معروف و نهی از منکر نمی کنیم؟!
دلیل اول
–چون اهمیت آنرا نمی دانیم .
کدام عضو مهمتر است ؟
دست ؟ پا ؟ گوش یا چشم ؟
یا شبکه عصبی ؟
این مشخص است که اگر شبکه عصبی دستور دهنده به انجام نیازهای ضروری و نهی کننده از کارهای خطرناک نباشد، همه اعضاء مختل می شوند
اهمیت امر به معروف و نهی از منکر
احادیث فراوانی در خصوص اهمیت امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد اما همین یک حدیث برای بیان اهمیت این تکلیف الهی به تنهایی کفایت می کند .
قال امیر المومنین علی (ع) :
وَمَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَالْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ (نهج البلاغه /حکمت 374)
تمام کارهای خیر و حتی جهاد در راه خدا نسبت به امر بمعروف و نهی از منکر مانند رطوبت دهان است نسبت به آب اقیانوس پایان ناپذیر
دلیل دوم
چون به واجب بودن امر به معروف و نهی از منکر و حرام بودن ترک این وظیفه توجه نداریم .
فروع دین ما و اهم واجبات الهی 10 تاست نه 6 تا .
1 –نماز 2-روزه 3–خمس 4–زکات 5–جهاد 6 -حج 7-امر به معروف 8- نهی از منکر 9- تولی 10- تبری
–امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز واجبست و ترک آن مثل ترک نماز و روزه است.
انجام ندادن امر بمعروف و نهی از منکر گناه است،
همانطور که تارک نماز گناهکار است، ترک کننده امر به معروف و نهی از منکر گناهکار
و مستحق عذاب الهی
–«و الموُمنون و الموُمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»
–فلذا امر به معروف و نهی از منکر علاوه بر وجوب شرعی، وجوب قانونی هم دارد و عمل نکردن به آن خلاف قانون هم هست.
دلیل سوم
چون نتایج خطرناک و ویرانگر ترک امر به معروف و نهی از منکر را نمی دانیم .
بعضی از آثار ترک امر به معروف و نهی از منکر عبارتند از :
1- آماده شدن برای جنگ با خداوند: پیامبر اکرم (ص) وقتی امت من امر به معروف و نهی از منکر را به یکدیگر بسپارند باید آماده جنگی با خداوند می باشند (وسائل ج 16 ص 118).
2- شریک بودن در گناه گناهکاران: عذاب الهی اصحاب سبت و کسانی که نهی از منکر نمی کردند (اعراف 163 الی 167). حدیث/ هرکس همسایه ای دارد اهل معصیت است و او را نهی نمی کند در گناه او شریک است . (مجموعه ورام ج 1/ص2).
3- مورد لعنت خدا قرارگرفتن و دور شدن از رحمت پروردگار: بر کسانی از فرزندان یعقوب که کافر شدند از زبان داوود و عیسی بن مریم لعنت فرستاده شد، بخاطر آنکه نافرمانی می کردند و از حدود تجاوز کردند و آنها هیچگاه از کارهای منکری که انجام می شد جلوگیری نمی کردند چقدر زشت بود رفتارآنان (مائده 78ـ79).
4- از بین رفتن برکت زندگی: پیامبر اعظم (ص) تا زمانیکه انسان امر به معروف و نهی از منکر کند و در کار نیک به یاری یکدیگر برخیرند، سلامتند و چون چنین نکنند برکات از ایشان گرفته می شود.
5- حاکم شدن اشرارو عدم استجابت دعا: امام رضا (ع): امر به معروف و نهی از منکر کنید گرنه خدا بدان شما را بر نیکان غالب می کند و چون چنین شود هر چه نیکان دعا کنند مستجاب نخواهد شد (وسائل ج 16 ص 118)
6- هلاکت ملت و نابودی نژاد: امام علی (ع) آنان که قبل از شما بودند بخاطر این هلاک شدند که مرتکب گناهان می شدند و علمای ربانی و دانشمندان نیکو اثر آنان را از این کارها نهی نمی کردند (وسائل ج 16 ص 120). نژاد اروپایی با رشد منفی جمعیت در حال انقراض است.
7- مورد لعنت معصوم واقع شدن و دور شدن از شفاعت اهل بیت: می باید بزرگسالان شما به نادانان و ریاست طلبان توجه کرده و آنها را نهی از منکر کنند و گرنه لعنت من به تمام شما می رسد (کافی ج 8 ص 158)
8- مرگ جامعه: امام علی(ع) «مَن تَرَکَ اِنکارَ المُنکَرِ بِقَلبِه و يَدِهِ وَ لِسانِهِ فَهوَ ميّتٌ بَينَ الاَحياء» کسی که انکار منکر را با قلب و دست و زبانش ترک کند مرده ای ميان زندگان است. (تهذيب/ ج 6/ ص181)
دلیل چهارم
تـرس
از خطر جانی می ترسیم ، از خطر مالی می ترسیم ، از خطر آبرویی می ترسیم .
آیا این ترس ها بجاست ؟ آیا امر به معروف و نهی از منکر موجب ضرر مالی و جانی می شود؟
اولاً پاسخ این سؤالها را یکجا امیر المومنین (ع) می دهند:
«وَإِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَايُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ، وَلَايَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ» امر به معروف و نهی از منکر نه مرگی را نزدیک و نه روزی کسی را کاهش می دهد (نهج البلاغه /حکمت 374)
ثانیاً ممکن است تصور کنیم بعضی افرادی که حین امر بمعروف و نهی از منکر مضروب یا شهید می شوند پس چیست؟
ثالثاً سالانه در کشور حدود بیست هزار نفر در تصادف رانندکی کشته می شوند آیا مردم از ترس مرگ از سوار شدن خودرو پرهیز می کنند ؟
از هر چند میلیون امر به معروف و نهی از منکر یکی ممکن است منجر به چنین حادثه ای شود.
چه کسی می گوید که آنها اگر امر به معروف و نهی از منکر نمی کردند دچار صدمه نمی شدند.
اینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیده(نساء 78)
رابعاً فریضه امر به معروف و نهی از منکر بقدری مهم است که خدا رضایت می دهد محبوب ترین بنده ه اش یعنی سیدالشهداء (ع) در راه آن به شهادت برسد و خاندان معظم اهل بیت به اسارت در آیند و هتک حرمت شود، مگر جان ما از جان آن حضرت عزیزتر و حرمت ما از خاندان آن حضرت مهمتر است؟
قال الحسین (ع): «انّما خرجتُ لطلب الاصلاح فی امّةِ جدّی ، اُرید اَن آمر بالمعروف و أنهی عنی المنکر»
همانا قیام من برای اصلاح امّت جدم بود و هدف مهم من امر به معروف و نهی از منکر
دلیل 5
ضعف ایمان
پیامبر اعظم (ص) فرمودند : ان الله لیبغض المومن الضعیف الذی لا دین له. فقیل : و من المومن الضعیف الذی لا دین له ؟ قال الذی لا ینهی عن المنکر
خدا از مومن که دین ندارد نفرت دارد . گفته شد مومنی که دین ندارد کیست ؟ فرمودند : کسی که نهی از منکر نمی کند (حر عاملی بیتا 11 / 399)
دلیل 6
یأس و نومیدی
امید به اصلاح وضعیت نداریم، کثرت وجود بعضی منکرات این تصور را پیش می آورد که هیچ امیدی به اصلاح نیست و تذکر و امر به معروف و نهی از منکر بی فایده است و اثری ندارد.
آیا نومیدی حجتی برای ترک این وظایف الهی است؟
اولاً: کثرت بدی و بدان دلیلی بر غلبه آنان نیست. خدای متعال می فرماید: کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره بإذن الله والله مع الصابرین.
ثانیاً: کمی عدد و غربت حقیقت دلیلی بر عدم موفقیت نیست «ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم»(بقره 249)
ثالثاً: اگر چنین تصوری حجت بود اغلب انبیاء باید دست از تبلیغ و امر به معروف و نهی از منکر می کشیدند.
برابر اعلام قرآن کریم تبلیغ حضرت نوح (ع)950 سال طول کشیده ولی در نهایت می فرماید:«و ما أمن معه الا قلیل» با وجود این تبلیغ طولانی عده قلیلی به او ایمان آوردند(عنکبوت14) ولی او دست از تبلیغ برنداشت.
رابعاً: قران می فرماید«حتی اذ استیأس الرسل و ظنوا انهم قد کذبوا جائهم نصرنا»
آنگاه که انبیاء از ایمان آوردن مردم به مرز نومیدی رسیدند و مردم گمان کردند که آنها دروغگو هستند، یاری ما(خدا) آنان را دریافت.(یوسف110)
بنابراین کثرت منکرات وعادی شدن ترک معروفات دلیلی برمأیوس شدن وحجتی برای ترک امرونهی نیست
دلیل 7
نداشتن صبر و حوصله
اغلب ما صبر نداریم، حوصله نداریم در پاسخ کسی که توصیه به امر به معروف و نهی از منکر می کند؛ می گوییم: حوصله داری؟! ولش کن!
عدم تخصیص وقت به یک واجب بدون حجت شرعی مستوجب مجازات الهی است اگر در آن وقت مشغول واجب مهمتری هستیم، نزد خدا حجتی داریم. اما اگر برای کارهای غیر واجب یا کمتر ضروری به بهانه حوصله نداشتن و وقت نداشتن این فرائض را ترک کنیم مثل آن است که به خاطر کم حوصلگی نماز را ترک کنیم.
قال علی بن الحسین(ع): الصبر من الایمان بمنزله الرأس من الجسد. فإذا اقطع الرأس باء الجسد
امام زین العابدین (ع): نسبت پایداری با ایمان مثل سر است نسبت به بدن وقتی سر قطع شود جسد از بین می رود. (اصول کافی جلد 2 ص 89)
منبع : کانال تخصصی واجب فراموش شده
نکته مهم
با تحسین میتوان جام وجودی دیگران را سرریز کرد و این لبریز شدن به سود من است .
شما رییس کارخانه محبت میشی با اینکار —-پس با تحسین —تولید محبت میکنید —بعد باید عرضه کنید —-درنتیجه بازتابش به سمت شماست.
یکی از راههای ابراز عشق —–تحسین کردن است .
امام جعفر صادق ع میفرمایند:
بهترین زنان شما با محبت ترین شان نسبت به شوهرشان و مهربانترین مادران نسبت به فرزندانشان هستند.(بحارالانوار.ج 3.ص239)
اما تحسین به چه صورتهایی باید باشد:
1-وقتی در حال صحبت کردنه .از ابزار پذیرش استفاده کنید(گوش.چشم.زبان بدن و…)
2_به علایق او علاقمند شوید.—-این یعنی ایجاد فصل مشترک و ایجاد ارتباط موثر.
3_هرگز حرف طرف را قطع نکنید.فقط با ابزار های بدنی تایید کنید.(گوش دادن فعال)
4-اورا همانطور که هست درک کنید .نه انطوری که دوست دارید.
5-از ظاهر شخص تعریف کنید.
6-نقاط قوتش را بهش گوشزد کنید.
اما تعریف تحسین :
بیان آنچه را که میبینیم + بیان احساس خوب خودمون.
روشهای بروز تحسین:
1-تحسین در نگاه.نگاهی سرشار از تایید.(درست همانطوری که برادرتون رو نگاه میکنید.خانمها حس عجیبی به برادرشون دارند.ایا همسرتونم همانطور نگاه میکنید??)
2_ تحسین در کلام.بخصوص در جمع و مقابل فرزندان .
3_تحسین در رفتار.مثل گذاشتن عکس همسر و یا فرزند روی صحفه موبایل.یا انتخاب اسم خوب و عاشقانه برای همسر و فرزند.
هشدار:
تحسین باید واقعی باشد .مواظب باشید چاپلوسی نکنید:
مصادیق چاپلوسی:
1-اغراق امیز تحسین کردن.
2-دروغ گفتن در تحسین .یعنی شخص کچله .از موهاش تعریف کنید.
3_تحسین جهت سو استفاده از شخص نباشه.مثلا کاری دارید برای اینکه کار رو برای شما انجام بدند.تحسینش کنید.این چاپلوسیه.
4_تحسین توهین امیز نباشه.بعضی از کلمه نابغه برای توهین استفاده میکنند.
5_تحسین با دو رویی نباشه.
تمرین :
یک رفتار خوبی که دوست دارید تکرار بشه .از همسرتون و فرزندتون ویا هرکسی دیگه را تحسین کنید .واگر دوست داشتید برای من ارسال کنید.
نکته مهم:
زنان با تحسین مردان را سرشار از عشق و محبت میکنند.
زیباترین اصل:
آنچه از عهده غرزدن بر نمی آید –تمجید و تحسین انجام خواهد داد.
بهترین راه افزایش کارهای مثبت اطرافیان —–تحسین رفتار است.
دانلود پاورپوینت یهود 2. فرماسونری
مرورى بر خطبه حضرت زينب (س) (حجه الاسلام والمسلمين احمد صادقى اردستانى)
در كوفه، كاروان عزا چون گذار كرد دور ستيزهاى نهان، آشكار كرد
در پرده، سر حق چو نديدند كوفيان بى پرده، جلوه حجت پروردگار كرد 1
قبل از آنكه به متن، ترجمه و شرح و تحليل خطابه حضرت زينب كبرا (س) در ((كوفه)) بپردازيم، توجه به چند نكته لازم است.
1- اين خطبه را عالمان و محدثانى چون: ((ابن طيفور)) متوفاى 380 ه، ((احمدبن على بن ابيطالب طبرسى)) متوفاى 620 ه، ((سيدبن طاووس)) متوفاى 664 ه، و مورخان و محدثان ديگرى در آثار خود آورده اند.
2- جناب ابن طيفور راوى خطبه را ((خذيم اسدى))، 2 طبرسى ((خذيم بن شريك اسدى)) 3 و سيدبن طاووس 4 و مجلسى ((بشيربن خزيم اسدى)) 5 دانسته اند كه با توجه به تفاوت اندك موجود، نسخه ((بشير بن خزيم اسدى)) صحيح تر به نظر مى رسد. ((شيخ طوسى)) 6 و ((سيد محسن امين)) هم، در باره او مى نويسند: ((كان من اءصحاب الامام السجاد (ع)). 7 3- با توجه به اينكه حضرت زينب (س) دختر على (ع) و فاطمه زهرا (س) در پنجم جمادى الاول سال پنجم هجرت در مدينه به دنيا آمده 8 و در محرم سال 61 هجرت اين خطبه را در كوفه ايراد فرموده، آن بزرگوار 56 سال سن داشته است.
4- اهميت محتواى اين خطبه آنگاه روشن تر مى شود كه بدانيم زنى 56 ساله، در حال اسارت، در محاصره دشمنان مسلح و سفاك و داغدار مرگ شش برادر، چهار برادرزاده، دو فرزند و بالاخره مرگ ده ها عزيز و ياور ديگر، آن را ايراد نموده و با بيان مطالب حساب شده خود به افشاگرى، پاسخگويى و تاءثير گذارى انقلابى پرداخته است.
5- با توجه به اينكه در نسخه هاى مختلف اندكى تفاوت لفظى در متن خطبه وجود دارد، ما متن خطبه ((ملهوف)) و ((بحار الانوار))
كه هم تفاوت كمترى دارند و هم كامل تر به نظر مى رسند مطرح مى كنيم و ملاك ارزيابى قرار مى دهيم.
ماجراى خطبه
كاروان اسيران كربلا را به ((كوفه))، مقر فرمانروايى ((عبيدالله بن زياد))، حاكم منصوب ((يزيدبن معاويه))، وارد كرده اند. اسيران را در چهل كجاوه كه بالاى شترها قرار دارد حمل مى كنند. 9 امام سجاد (ع) كه هنوز بيمارى قبلى و رنجورى راه را به تن دارد، بر بالاى شترى سوار است. تعدادى كودك مثل: ((زيد)) و ((عمر)) فرزندان امام حسن (ع) در ميان كاروان حضور دارند. دشمن براى نشان دادن عمق خباثت و قدرت خويش و نيز جهت ايجاد جو رعب و وحشت، دستور داد تا سرهاى مقدس شهيدان و در جلو همه، سر مقدس حضرت امام حسين (ع) را بر سر نيزه ها زده و از جلو كاروان اسيران حركت دهند. 10 از سوى ديگر، پيرمردان و كودكان و زنان زيادى به تماشا آمده اند، زنان با مشاهده آن وضع دلخراش، گريه سر مى دهند، گريبان چاك مى زنند، به سر مى كوبند و فضاى كوفه را آه و ناله و شيون و فرياد سوزناك انباشته مى سازد
بشيربن خزيم اسدى، مى گويد: ((نظرت الى زينب بنت على (ع) يومئذ، و لم اءر والله خفره قط اءنطق منها كاءنها تفرغ عن لسان اءمير المومنين على بن اءبى طالب (ع)).
در سال 61 هجرى كه مصادف با شهادت حسين بن على (عليهما السلام) و اسارت اهل بيت پيغمبرعليهم السلام بود، من وارد كوفه شدم. آن روز زينب (س) دختر على (ع) را مشاهده كردم كه در ميان ازدحام جمعيت سخنرانى مى كرد. به خدا سوگند تا آن روز هرگز زن نجيب و باحيا و پوشيده اى را نديده بودم كه از زينب (س) شيواتر و فصيح تر سخن بگويد گويا زينب (س) زبان على (ع) را در كام داشت و سخن از دهان على (ع) فرو مى باريد 11 زينب (س) براى آغاز سخن، در حالى كه امام زين العابدين (ع) با سخنان كوتاه خود تا حدى مردم را آرام كرده بود، با دست به جمعيت اشاره كرد كه آرام گيرند و ساكت شوند تا وى بتواند سخن گويد. با اشاره زينب (س) جمعيت تماشاگر ساكت و كاروان متوقف شد و در نتيجه، سروصداى زنگ شترها هم آرام گرفت.
شروع خطبه
((الحمد لله، و الصلاه على اءبى محمد (ص) و آله الطيبين الاخيار)) خداوند عالم را ستايش مى كنم و بر پدرم محمد (ص) و خاندان پاك و برگزيده وى درود مى فرستم.
زينب (س) در آغاز سخن، اقرار به توحيد و نبوت را كه دو ركن اعتقادى است و هر مسلمانى بايد چنين باشد اعلام مى دارد و در مقابل مردم بهت زده و گريان، خود را فرزند پيامبر اسلام (ص) معرفى مى كند تا از چهره تزوير و فريبكارى حاكمان اموى پرده بر گيرد.
با تبليغات دروغين، ((بنى اميه)) يزيدبن معاويه را ((امير المومنين)) معرفى كرده بودند تا هركس در برابر قدرت و حاكميت او اعتراض و اقدامى صورت دهد، اين عمل اقدام عليه امام مسلمانان تلقى شود و به آسانى بتوان آن را سركوب كرد.
نسبت به قيام و ساحت مقدس حضرت حسين بن على (ع) هم چنين تبليغات شومى صورت گرفته بود و با اين فريبكارى مسلمانان منفعت طلب را عليه آن حضرت شورانده بودند.
در صحنه نبرد كربلا هم، ((عمروبن حجاج)) يكى از فرماندهان لشكر ((عمر سعد))، وقتى در برابر سپاه حضرت امام حسين (ع) قرار گرفت، خطاب به نيروهاى تحت فرمان خود گفت: ((يا اءهل الكوفه، اءلزموا طاعتكم و جماعتكم، و لاترتابوا فى قتل من مرق من الدين و خالف الامام…)) 12 آرى، عمرو، يزيد را ((امام)) معرفى مى كند و حسين (ع) را ياغى و خروج كننده عليه وى مى شمرد تا با اين دروغ و اتهام، بتوانند خون آن حضرت و يارانش را بريزند و اكنون زينب با معرفى خويش و حسين (ع) و ساير شهيدان كربلا، به رسوا نمودن و افشاى چهره تزوير امويان پرداخته است.
با مردم كوفه
زينب (س) سخن با حاكمان و قدرت مندان مغرور و سرمست را به وقتى ديگر و جايى ديگر موكول مى كند. روان شناسى زمان و تدبير كارشناسانه، اين اقتضا را دارد كه مردم فريب خورده و منفعل را از پيكره حكومت پوشالى بنى اميه بگيرد و قدرت او را درهم شكند.
بدين جهت، اينگونه به سرزنش و محاكمه آنان پرداخت:
((يا اءهل الكوفه، يا اءهل الختل و الغدر اء تبكون؟ فلا رقاءت العبره و لاهداءت الرنه…)) اى مردم كوفه، اى اهل حيله و مكر، آيا به حال ما گريه مى كنيد؟ اشك بريزيد. اشك چشم شما مخشكاد، كه هنوز از چشم ما خونابه روان است و شراره دل آتشين ما، چهره هاى ما را گداخته است.
البته، عموم ياران حضرت حسين (ع) كه به يارى او رفتند و در كربلا شربت شهادت نوشيدند، مثل: ((ابوثمامه صيداوى))، ((بريربن خضير همدانى))، ((عابس بن اءبى شبيب شاكرى))، ((شوزب بن عبدالله))، ((حبيب بن مظاهر اسدى))، ((مسلم بن عوسجه))، ((قيس بن مسهر صيداوى))، ((عبدالرحمان بن عبدرب انصارى))، ((زهيربن قيس بجلى)) و… اهل كوفه بودند و به بيعت و پيمان خويش عمل كرده بودند. اما عموم مردم كوفه چنين نبودند. بدين خاطر، زينب (س) آنان را اينگونه مورد ملامت و نفرين قرار مى دهد.
((انما مثلكم كمثل التى نقضت غزلها من بعد قوه اءنكاثا، تتخذون اءيمانكم دخلا بينكم)) 13 وضع شما مردم، مانند داستان آن زنى است كه رشته خود را با قوت بسيار به هم مى تابيد و پس از پايان كار، آن را از هم مى گسيخت. شما هم رشته پيمان و عهد خود را آنگونه بستيد و اينگونه پاره كرديد چون عهد و پيمان خود را وسيله سودجويى قرار داديد و از عاقبت كار غفلت نموديد
زينب (س)، وضع مردم كوفه را به اين آيه قرآن مستند و مانند كرده و اين آيه هم به يك داستان تاريخى نگران كننده و عبرتآموز اشاره دارد.
داستان از اين قرار است كه ((ريطه))، دختر ((عمروبن كعب بن سعد)) تميمى مكى، ((امراءه من حمقاء قريش)) لقب گرفته بود و براى هر عمل احمقانه اى ضرب المثل گرديده بود. زيرا وى تعدادى كارگر داشت كه از صبح تا ظهر آنان را به پشم ريسى وادار مى كرد و از ظهر به بعد به آنان دستور مى داد آنچه را تا ظهر رشته اند، از آن به بعد پاره كنند و درهم بريزند و اين عمل هر روز تكرار مى شد. قرآن هم وضع مردم نمك نشناس و پيمان شكن را به داستان اين زن تشبيه نموده بود. 14 و زينب (س) هم در سخنان خود به اين داستان استشهاد كرد.
فريبكارى نكبت بار
((الا و هل فيكم الا الصلف و النطف و ملق الاماء و غمز الاعداء، [اءو] كمرعى على دمنه، اءو كفضه على ملحوده؟)) 15 آيا از شما مردم، غير از اين خصلت ها كه كار خود را در قالب خودستايى، فساد قرار داده ايد، شما چون كنيزان چاپلوس و دشمنان فريبكار رفتار كرديد و چون گياهى كه روى پهن روييده باشد كار ديگرى ساخته نبود و خود را مانند سكه هاى تقلبى خوش ظاهر نشان داديد
حضرت زينب (س) در اين فراز از خطابه خويش هم، عموم مردم كوفه را- خواه آنان كه به حكومت اموى پيوسته اند، يا راه گريز و بى وفايى را پيش گرفته اند، يا با سكوت و بى تفاوتى از كنار دعوت و يارى حضرت حسين (ع) گذشته اند- سخت مورد تحقير و سرزنش قرار داده است.
اكنون سال 61 هجرى است و سابقه بى وفايى، سست عنصرى و عدم وفا و استوارى آن مردم، تاريخ ديرينه اى دارد.
در اوايل سال 40 هجرى كه امام على (ع)، مردم كوفه را به جهاد و دفاع از شهر ((انبار)) دعوت كرد كه مورد هجوم و غارت ((سفيان بن عوف غامدى)) از سوى ((معاويه بن ابى سفيان)) قرار گرفته بود و آن مردم گرفتار ناخالصى و سست عنصرى شدند، طى خطبه اى آنان را اينگونه مورد سرزنش قرار داد: ((يا اشباه الرجال ولا رجال حلوم الاطفال و عقول ربات الحجال… قاتلكم الله لقد ملاتم قلبى قيحا…)) 16 اى مرد نمايان كه روح مردانگى نداريد، راءى و انديشه شما كودكانه است و فكر و عقل هاى شما چون راءى و عقل زنان پرده نشين مى باشد… خدا شما را نابود كند، كه دل مرا پر از خون كرديد.
پس از آن، امام حسن (ع) به هنگام پذيرش ((صلح اجبارى)) يا صلاح انديشانه، در باره مردم كوفه مى فرمايد: ((انهم لاوفاء لهم و لاذمه فى قول و لافعل…)) 17
آن حضرت در مقايسه وضع مردم كوفه با روزگارى كه در ركاب امير مومنان در جنگ ((صفين)) پيروزى نسبى به دست آوردند و در پاسخ به اعتراض يكى از ((خوارج)) مبنى بر پذيرش صلح، پرده از راز مهمى بر مى دارد و مى فرمايد: ((انكم لما صرتم الى صفين، كان دينكم اءمام دنياكم، و قد اءصبحتم اليوم و دنياكم اءمام دينكم…)). 18
همچنين، امام حسن (ع) به هنگام ترك ((كوفه)) بعد از صلح و بازگشت به ((مدينه)) وقتى ((مردم كوفه)) بر آن وضع مظلومانه گريه مى كردند، فرمود: ((كرهت الدنيا و راءيت اءهل الكوفه قوما لايثق بهم اءحد اءبدا الا غلب، ليس منهم اءحد يوافق آخر فى راءى و لاهوى، مختلفين لانيه لهم فى خير و لا شر)). 19
بنابراين، سابقه مردمى كه زينب (س) در سال 61 هجرى، و پس از حادثه غمبار كربلا به سرزنش آنان مى پردازد، بدين قرار بوده است.
عاقبت دردناك
دعوت مردم كوفه از حضرت امام حسين (ع) براى بيعت و پيروى از امامت او از يك طرف و پيمان شكنى آنان كه علت عمده مظلوميت و شهادت آن بزرگوار و عزيزانش گرديد از طرف ديگر، گناهى نيست كه به اين سادگى ها قابل جبران يا فراموش شدن باشد و عاملان آن اگرچه ((اشك تمساح)) هم بريزند، بايد منتظر كيفر دنيوى و اخروى خود باشند.
بدين جهت، زينب (س) ادامه مى دهد: ((اءلا ساء ما قدمت لكم اءنفسكم ان سخط الله عليكم و فى العذاب اءنتم خالدون)) آرى اى مردم كوفه، اين را بدانيد كه با دست خويش بد توشه اى براى آخرت پيش فرستاديد، زيرا خشم و سخط خداوند را براى خود فراهم كرديد.
و شما در كام عذاب ابدى براى هميشه گرفتار خواهيد بود.
((اء تبكون و تنتحبون اى و الله فابكوا كثيرا و اضحكوا قليلا، فلقد ذهبتم بعارها و شنارها و لن ترحضوا بغسل بعدها اءبدا)) آيا گريه مى كنيد و ضجه و شيون سر مى دهيد آرى، به خداوند سوگند بايد هم گريه كنيد، چون واقعا شما سزاوار گريستن هستيد پس بيشتر گريه كنيد و كمتر بخنديد زيرا گرفتار ننگ و نكبتى شده ايد كه، آثار آن هرگز پاك شدنى نيست و براى هميشه چهره شما در تاريخ بشريت، به بى وفايى و خيانت معروف خواهد ماند و از ننگ و رسوايى آن رهايى نخواهيد داشت.
اكنون كه زينب (س) فريادهاى خود را چون پتك بر سر آن جماعت فرود آورده و درون آنان را از هم گسيخته و آماده يك تحول درونى نموده است، در عين حالى كه افراد زيادى از خيانت خويش آگاه شده اند، به سراغ افشاى ماجرا و عمق فاجعه مى رود:
مى دانيد چه كرده ايد؟
((و اءنى ترحضون قتل سليل خاتم الانبياء و سيد شباب اءهل الجنه و ملاذ خيرتكم و مفزع نازلتكم و منار حجتكم و مدره سنتكم؟
اءلا ساء ما تزرون و بعدا لكم و سحقا، فلقد خاب السعى، و تبت الايدى و خسرت الصفقه و بوتم بغضب من الله و ضربت عليكم الذله و المسكنه)) آه، مگر شما مى توانيد ننگ كشتن فرزند و نواده رسول خدا (ص) را از پرونده خود شست وشو دهيد؟ هرگز چنين كارى ميسر نيست، شما فرزند خاتم نبوت و معدن رسالت و سيد جوانان بهشت را كشته ايد، كسى كه در جنگ عليه كافران سنگرگاه شما و در جبهه حق پناهگاه شما بود، كسى را كشتيد كه كانون آرامش ما و پشتيبان سخن شما، مددكار فهم و دانايى شما و مشعل هدايت و پيشواى راستين زندگى شرافتمندانه شما بود.
آرى، شما با كشتن حسين (ع)، ننگى بزرگ و توشه اى بد براى خود فراهم كرديد. شما خود را به هلاكت و نابودى گرفتار ساختيد.
زحمات شما به هدر رفت. دست تجاوزكار شما قطع باد كه اينگونه سرمايه دين خود را به خسران و زيان كشانديد، چون هرچه داشتيد از دست داديد و در عوض خشم و غضب الهى را خريدارى كرديد و براى هميشه شلاق ذلت و زبونى، در زندگى و پس از آن بر پيكر شما نواخته خواهد شد
با جگر گوشه پيامبر (ص)
گزارش پيامآور عاشورا از فاجعه كربلا و نهضت الهى حسين (ع) اوج مى گيرد، تا در كانون قدرت امويان و دستياران و همكاران و موافقان آنان، به عنوان ظلم و ستم و امام كشى، با وحشيانه ترين شيوه ممكن در سينه ها و اوراق تاريك تاريخ ثبت گردد و به مرور زمان با كنارزدن پرده تزوير و فريبكارى، قدرت پوشالى و حاكميت خودكامه اءموى را درهم فرو ريزد.
بدين خاطر، بانوى كربلا وقايع دردناك عاشورا را كه در آن عمق سفاكى دشمن و اوج مظلوميت خاندان پيامبر (ص) در قيام الهى حسين (ع) نمودار گرديده بود، اين طور تشريح مى كند و دشمنان دژخيم را به محاكمه مى كشاند:
((ويلكم يا اءهل الكوفه اءتدرون اءى كبد لرسول الله فريتم؟
و اءى كريمه له اءبرزتم؟ و اءى دم له سفكتم؟ و اءى حرمه له انتهكتم؟ [لقد جئتم شيئا ادا تكاد السماوات يتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا]، 20 لقد جئتم بها شوهاء صلعاء، عنقاء سواء، فقماء، خرقاء، كطلاع الارض و ملاء السماء.
اءفعجبتم اءن تمطر السماء دما؟ و لعذاب الاخره اءخزى، و اءنتم لاتنصرون فلايستخفنكم المهل فانه لايحفزه البدار و لا يخاف فوت الثار، و ان ربكم لبالمرصاد 21)) 22 اى مردم كوفه، راستى نمى دانيد چه كرده ايد؟ مى دانيد چه پاره جگرى را از محمد (ص) دريديد؟ چگونه پيمانى را با رسول خدا شكستيد؟ مى دانيد چه زنان نازنين و پرده نشينى را به اسارت و آوارگى كشانديد؟ و چگونه حرمت و كيانى را از پيامبر اسلام ضايع نموديد؟ و چه خون هاى مقدسى را به زمين ريختيد؟
زينب (س) با استناد به آيات قرآن مبنى بر عكس العمل خداوند در برابر كافران، ادامه مى دهد: به راستى شما اى مردم كوفه عمل زشتى انجام داديد كه بيم آن مى رود، آسمان ها بشكافد و درهم فرو ريزد، زمين متلاشى شود و خراب گردد و كوه هاى محكم و استوار پراكنده شود و بر دامنه بيابان روان گردد.
آرى، يقينا شما عملى زشت، كارى احمقانه، رفتارى تباه، شيوه اى نابخردانه و روشى شرمآور اعمال كرديد كه جا دارد زشتى و سختى آن زمين و آسمان را تنگ و انباشته سازد و فرو ريزد
اى مردم كوفه، راستى اگر از خيانت شما آسمان خون ببارد تعجب مى كنيد؟ اما اين را بدانيد كه علاوه بر نكبت و ذلت زندگى دنيا، عذاب دردناك و ذليل كننده آخرت هم در انتظار شماست و چنان گرفتار و دست به گريبان مى شويد كه هيچ كس شما را يارى و مدد نخواهد بخشيد.
آرى، اى مردم كوفه، شما به اين مهلت و فرصت چند روز دنيا دل خوش نداريد و آن را آسان و ساده نشماريد، زيرا خداوند براى مجازات ستمگران عجله نمى كند و بيم آن را هم كه وقت آن بگذرد و انتقام خونها را نگيرد نداشته باشيد، چون خداوند هميشه مراقب اعمال ماست و پيوسته در كمين ستمگران خواهد بود.
خطابه زينب (س) با آيه قرآن به پايان رسيد، اما با بيان ((مى دانيد چه جگرى از رسول خدا (ص) دريديد؟)) عمق فاجعه كربلا را براى همگان به خوبى روشن ساخت تا عظمت و مقام حسين (ع) را درك كنند و در مقام جبران برآيند.
زينب (س) براى مردم كوفه بيان داشت كه افراد و سردمداران آنان در كنار نهر فرات، حسينى را به شهادت رسانده اند كه پيامبر اسلام (ص) او را، ((سيد شباب اءهل الجنه)) ناميده بود. 23
همچنين به ياد آن مردم آورد كه رسول خدا (ص) فرموده بود:
((حسين منى و اءنا منه، اءحب الله من اءحبه)). 24 چنانكه اعتراف تعدادى از صحابه رسول خدا (ص) را يادآور شد كه مى گفتند، ((حسين اءحب اءهل الارض الى السماء)). 25 و اكنون، اين مردم و مدعيان خلافت اسلامى، با سيد امت، پاره تن پيغمبر (ص)، محبوب خدا و برترين انسان روى زمين، اينگونه رفتار كرده است، اهل بيت او را به اسارت گرفته و شعار پيروزى سر مى دهند
به هر حال، زينب (س) ماجراى كربلا را بيان كرد. رفتار دشمن را با خاندان پيامبر (ص) شرح داد. پيام عاشورا را اعلام نمود و پرده از چهره نفاق و تزوير بر گرفت. حال، نتيجه اين خطابه شجاعانه و مبارزه قهرمانانه چه شد؟ اندكى به بحث در باره آن مى پردازيم.
نتيجه خطابه
به هنگام ايراد سخنرانى زينب (س)، كه تحت مراقبت شديد ماءموران دژخيم ((عبيدالله بن زياد)) با كمال قوت قلب، فصاحت و بلاغت متين، محتواى استوار، لحن دردمندانه و آهنگ پرطنين و كوبنده صورت گرفت، چه افراد بى خبر و چه افرادى كه فريب خورده و براى تماشا به حاشيه مسيرها، داخل غرفه ها، روى سكوها، بالاى پشت بام ها و بالاخره در كوى و برزن قرار گرفته بودند، بيدار شدند، منقلب گرديدند و سرانجام، آه و ناله، ضجه و گريه و شيون فوق العاده و بى سابقه اى فضاى كوفه را در كام خويش فرو برد ورق عوض شد و شماره معكوس حاكميت يزيد آغاز گرديد.
بشيربن خزيم مى گويد: ((فوالله راءيت الناس يومئذ حيارى يبكون و قد وضعوا اءيديهم فى اءفواههم)) به خدا سوگند، آن روز مردم را مشاهده كردم كه با ناراحتى و حيرت، سخت گريه مى كردند و از تاءثر و تاءسف، دست و انگشت به دهان و دندان مى گزيدند
راوى ادامه مى دهد: ((و راءيت شيخا واقفا الى جنبى، يبكى حتى اخضلت لحيته و يده مرفوعه الى السماء و هو يقول: باءبى اءنتم و اءمى كهولكم خير الكهول، و شبابكم خير الشباب، و نسائكم خيرالنساء و نسلكم خير نسل، لايخزى و لايبزى)) 26 پيرمردى را كه در كنار من ايستاده بود مشاهده كردم، به طورى منقلب شده بود و گريه مى كرد كه چانه و محاسن او به شدت مى لرزيد و دست خود را به سوى آسمان بلند كرده بود و مى گفت: پدر و مادرم به فداى شما اسيران سالخوردگان شما بهترين سالخوردگان، جوانان شما بهترين جوانان، زنان شما بهترين زنان و نسل شما بهترين نسل ها هستند
شما خاندانى هستيد كه هرگز گرفتار ذلت و زبونى و شكست و جدا شدن از مردم نخواهيد بود.
امام زين العابدين (ع) با استماع آن خطبه و مشاهده انقلاب روحى مردم، خطاب به زينب (س) فرمود: عمه جان آرام بگير، زيرا در وجود بازماندگان گذشتگان، براى مردم درس عبرتى وجود دارد. ((و اءنت بحمد الله عالمه غيرمعلمه و فهمه غير مفهمه…)) 27 و تو نيز، الحمدلله دانشمندى هستى كه معلم به خود نديده اى، و خردمندى هستى كه استادى نداشته اى
آرى، خطبه حضرت زينب (س) در كوفه و در حال اسارت، از جنايت ((بنى اميه)) در كربلا و شهادت حضرت سيد الشهدا (ع) پرده برداشت.
عمق فريبكارى و تزوير و ظلم و ستم امويان را آشكار نمود.
بى وفايى و پيمان شكنى و آينده دردناك كوفيان را تبيين كرد.
آنان را منقلب و متحول نمود. پايه هاى كاخ قدرت حاكمان غاصب و ظالم و قاتل را به لرزه افكند و بالاخره، غير از بيان فاجعه كربلا و معرفى شخصيت و هدف حضرت حسين (ع) و ياران او، پيام خون شهيدان را به غفلت زدگان و فريب خوردگان ابلاغ نمود تا ادامه اسارت و خطابه ها، پيام شهادت و عاشورا را در مراحل ديگر نيز، استمرار بخشد….
اعلاميه از قتلگه كرب و بلا داد
با زينب و سجاد، سوى شام فرستاد
اين جمله ز خون بود، در آن نشريه مسطور
بايد بشر از قيد اسارت بود آزاد 28
-
پى نوشت:
1 وصال شيرازى، اشك شفق، ج، 1 ص 273
2 بلاغات النساء، ص 23
3 الاحتجاج، ج، 2 ص 23
4 الملهوف على قتل الطفوف،، 192 چاپ اسوه
5 بحار الانوار، ج، 45 ص 108
6 رجال شيخ طوسى، ص 88
7 اعيان الشيعه، ج، 14 ص 39
8 زينب قهرمان دختر على، ص 113
9 منتهى الامال، ج، 1 ص 295 و، 296 چاپ اسلاميه
10 دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ص 221
11 در جنگ هاى قبيله اى، استفاده ابزارى از زنان هتاك و بى مبالات سابقه داشت. در جنگ ((احد)) هم ((هند))، دختر عتبه و همسر ابوسفيان، با تعدادى از زنان با دريدگى جلو سپاه كفر قرار مى گرفتند و سخن و اشعار مهيج و محرك مى خواندند و از نطق و بيان، به منظور اهداف شوم بهره مى جستند. ر. ك: السيره النبويه، ج، 3 ص. 72 بدين جهت، بشير از سخنرانى زينب به صورت نجيب و پوشيده دچار شگفتى شده است.
12- تاريخ الامم و الملوك، ج، 6 ص 249 13 با تضمين از نحل، 92
14 مجمع البيان، ج، 3 ص، 382 بحارالانوار، ج، 45 ص 150
15 همان
16 نهج البلاغه دكتر صبحى صالح، ص، 70 خ 27
17 الاحتجاج، ج، 2 ص 12
18 تاريخ ابن عساكر، ج، 2 ص 225 و كلمه الامام الحسن (ع)، ص 98
19 الحسن و الحسين (عليهما السلام) سبطا رسول الله، ص 31
20 مريم، 90- 89
21 فجر، 14
22 الاحتجاج، ج، 2 ص 31 الملهوف، ص، 193 بحارالانوار، ج، 45 ص 109
23 كنز العمال، ج، 13 ص 622 و 621
24 همان.
25 الاصابه فى تمييز الصحابه، ج، 1 ص 333
26 الملهوف، ص 194 الاحتجاج، ج، 2 ص، 31 بحار الانوار، ج، 45 ص 110
27 الاحتجاج، ج، 2 ص 31
28 استاد بصير، حسين پيشواى انسان ها، ص 34
اين كه مى گويند روز اربعين روز تجديد عزاى اهل بيت (ع) و گذر مجدد اهل بيت (ع) از شام به كربلا نيست چه قدر مستند است در حالى كه در ذهن عامه مردم و آن چه كه در مداحى ها فهميده مى شود چيزى خلاف اين است؟ لطفا توضيح بفرمائيد.
امام حسين (ع) و يارانش در كربلا به شهادت رسيدند و سعادت دنيا و آخرت را به دست آوردند. خانواده امام حسين (ع) و يارانش به دست نيروهاى عمر بن سعد به اسارت گرفته شدند و فرداى عاشورا به سوى كوفه حركت داده شدند. خاندان نبوت و خانواده هاى ياران حسين بن على (ع) مدت زيادى در كوفه نماندند و روز پانزدهم محرم يا بيستم محرم از كوفه به سوى شام برده شده اند. اگر پانزدهم محرم راه افتاده باشند در اين صورت مسافت بين شام و كوفه را در پانزده روز رفته اند چون روز اول صفر سال 61 به شام وارد شده اند و اگر بيستم محرم به سوى شام حركت داده شده باشند اول صفر همان سال به شام رسيده اند. در شام هم زياد نمانده اند چون يزيد نمى توانست آنان را زياد نگه دارد. زياد ماندن آنان براى حكومت يزيد بسيار خطر داشت و براى همين يزيد با آنان رفتار خشنى نداشت و آنان را به دربار خود راه مى داد و حتى اجازه داد در خود دربار براى شهداى كربلا و امام حسين (ع) عزادارى كردند. در شام هشت روز يا ده روز ماندند و به عراق بازگشته اند و در مدت ده روز مسافت بين شام و عراق را آمدند و روز بيستم ماه صفر سال 61 به كربلا رسيدند و پيش از رسيدن خاندان پيامبر (ص)، جابر بن عبد الله انصارى براى زيارت قبر امام حسين (ع) و شهدا آمده بود.
در ميان علماى شيعه اماميه، اين مطلب مورد ترديد نبود و مورخان اسلامى كه متعرض اربعين امام حسين (ع) شده اند، منظورشان اربعين اول است و اربعين دوم كه اربعين واقعى نيست و سنت اربعين از همان اربعين اول امام حسين (ع) مانده است. اگر خاندان امامت و نبوت اربعين اول را به كربلا نمى آمدند، ديگر اربعينى در كار نبود. از ديدگاه علماى اماميه خاندان نبوت و امامت در اربعين اول به كربلا آمدند و امام سجاد (ع) سر مبارك امام حسين (ع) را در اربعين اول از شام آورد و در كربلا به بدن امام حسين (ع) ملحق كرد و در همان قبر دفن كرد. در اين اواخر «ميرزاى نورى» آمدن اسيران به كربلا را در اربعين اول بعيد به حساب آورده است و شاگردانش هم از استاد خود پيروى كرده و آمدن اسيران به كربلا را در اربعين اول بعيد شمرده اند ولكن نظر اين ها درست نيست اين ها فكر كرده اند كه اسيران در كوفه و شام مدت زيادى مانده اند در حالى كه اسيران را در كوفه و شام نمى توانستند به مدت زياد نگه بدارند و نيز اين ها فكر كرده اند كه مسافت طولانى شام و عراق را نمى توان به اين زودى طى كرد ولى اين ها توجه نكرده اند كه اولا اسيران در كوفه و شام كم مانده اند نه يك ماه و نه يك ماه و نيم و نه يكسال، ثانيا مسافت شام و عراق را در كمتر از ده روز هم مى توان سيركرد. براى نمونه به چند مورد اشاره مى كنيم:
1 عربهاى عقيل مسافت بين شام و عراق را در مدت يك هفته طى مى كردند. اين مطلب را صاحب «اعيان الشيعه» آورده است و نويسنده كتاب اعيان الشيعه، خودش اهل دمشق است و ايرانى نيست. او بهتر از ميرزاى نورى راه هاى شام به عراق را مى شناسد. ايرانى ها راه هاى صحراى كبير ميان شام و عراق را خوب نمى شناختند.
2 عرب هاى صليب از وطن خودشان در شام تا نجف عراق را در مدت هشت روز طى مى كردند. اين موضع را نيز ساحب «اعيان الشيعه» تصديق كرده است. وقتى اين عرب ها در مدت هشت روز از شام به عراق بروند، در اين صورت نيروهاى عبيد الله بن زياد بايد اين مسافت را زودتر بپيمايند چون آنان مأمورند و عجله دارند و در هر لحظه ممكن است خطرى پيش بيايد. مأموران عبيد الله بن زياد كه اسيران را مى بردند، گردش كنان نمى رفتند بلكه مى خواستند هر چه زودتر به شما برسند چون مأموريت خطرناكى بود. توجه داشته باشيم كه درباره اسيران كربلا و رفتن آنها به كوفه و از كوفه به شما مطالب نادرست فراوانى در كتاب هاى غير معتبر آمده است. ما آنها را نمى گوييم. ما بر اساس مآخذى كه قابل اعتماد است، داورى مى كنيم نه كتاب هايى كه اعتبار ندارند.
3 معاويه در سال 60 هجرى و روز پانزدهم رجب مرد. يزيد به والى مدينه نوشت كه پدرم مرده و تو از حسين بن على (ع) بيعت بگير. امام در 28 رجب سال 60 از مدينه خارج شد. ميان مرگ معاويه و خروج امام حسين (ع) 13 روز فاصله است. حجاز نسبت به شام دورتر از عراق است. در مدت 13 روز خبر مرگ معاويه به مدينه رسيده است و بر اين اساس مسافت بين عراق و شام را مى توان طى كمتر از 13 روز رفت. پس اين كه برخى مثل ميرزاى نورى طى مسافت بين شام و عراق را در مدت ده روز يا هفت روز بعيد شمرده اند، صحيح نيست و موارد متعددى در تاريخ آمده است كه اين مسافت را در كمتر از ده روز طى كرده اند. ما براى نمونه به چند مورد اشاره كرديم.
بنابراين در مورد اربعين، حق با علمائى است كه مى گويند كه خاندان نبوت در بيستم صفر همان سال كه سال 61 بوده به كربلا آمدند. اگر مى خواهيد در مورد اربعين امام حسين (ع) اطلاعات دقيق و كافى داشته باشيد به كتاب «تحقيق درباره اول اربعين سيد اشهداء (ع)»، نوشته شهيد محراب آيت الله سيد محمد على قاضى طباطبائى، چاپ سوم، سال 1368 در قطع وزيرى و 984 صفحه مراجعه نمائيد.
آنچه در اينجا درجواب سؤال شما آورديم برگرفته شده از همين كتاب است. از اول تا ص 76 مطالعه و اين چند جمله نوشته شد. اميدواريم توفيق مطالعه اين كتاب نصيب شما بشود.
پاسخ: از قديم الايام سه مكان به عنوان قبر مطهر اين بانوى بزرگوار مطرح است و هركدام نيز طرفدارانى دارد.
1- قبرى كه در شهرك زينبيه امروز در نزديكى دمشق، پايتخت فعلى كشور سوريه وجود دارد. علماى قديم از اين مكان (شهرك زينبيه) به «غوطه» يا «راويه» تعبير آوردهاند. زائران ايرانى كه جهت زيارت به سوريه مىروند، اين مكان را زيارت مىكنند.
2- محلى كه در شهر قاهره پايتخت مصر به نام «زينبيه» مشهور است.
3- شهر مدينه نيز به عنوان محل دفن حضرت زينب عليها السلام معرفى شده است، گرچه در مدينه النبى محلى به اين نام مثل دمشق و قاهره وجود ندارد.
براى هر يك از اين احتمالات مىتوان چند نفر از علماء را نام برد. تعدادى از عالمان مصرى مثل قاضى شبراوى شافعى (الاتحاف بحب الاشرف، الشيخ عبدالله بن محمد الشبراوى، ص 93).، شبلنجى و شيخ حسن عدوى خمراوى (نورالابصار، شبلنجى، ص 183. الطبقات الكبرى المسماه بلواقح الانوار، شعرانى، ج 1 ص 27. مشارق الانوار فى فوز اهل الاعتبار، الشيخ حسن العدوى الخمراوى، قاهره، 1285 ه. ق.، ص 156،) و عده ديگرى از علماى مصرى كه ظاهرا يا از عرفا و يا شافعى و از محبين و علاقمندان اهلبيتبودهاند معتقدند كه حضرت زينب عليها السلام، در مصر مدفون شده است.
مرحوم شيخ جعفر نقدى مؤلف كتاب «زينب الكبرى عليها السلام» و نسابه عبيدلى نواده امام سجاد عليه السلام در كتاب اخبار الزينبات (اخبار الزينبات، نسابه عبيدلى، ص 125- 122) نيز اين احتمال را تقويت كردهاند. در محافل علمى مانيز بعضى از بزرگان مثل مرحوم آيت الله العظمى مرعشى نجفى متمايل به مصر است.
مرحوم حاج شيخ عباس قمى به نقل از استاد خودش مرحوم محدث نورى (هديه الزائرين و بهجه الناظرين، حاج شيخ عباس قمى، ص 353)، محمد حسن خان در خيرات حسان) خيرات حسان، محمد حسن خان، سنه 1304 ه.، ج 2، ص 29،) سيد حسن صدر در نزهه اهل الحرمين (نزهه اهل الحرمين، السيد حسن الصدر، ط مطبعه سرفراز المليه فى لكنهو الهند، 1354 ه. ص 39) و محقق و نويسنده بزرگ، محمد حسنين سابقى در كتاب مرقد العقيله زينب عليها السلام احتمال شام را تقويت كردهاند. محقق اخير با روشى عالمانه احتمال مصر را رد كرده و با قرائن و شواهدى اثبات كرده است كه حضرت زينب كبرى عليها السلام در شام دفن شده است.
از ميان كسانى كه معتقدند اين بانوى گرامى در مدينه مدفون است، مىتوان مرحوم بيرجندى مؤلف كتاب كبريت الاحمر، عباسقلى خان سپهر مؤلف كتاب الطراز المذهب) الطراز المذهب، ص 485)، كه در تكميل «ناسخ التواريخ» بوده ويك جلد آن مربوط به حضرت زينب عليها السلام است و مرحوم سيد محسن امين در اعيان الشيعه (اعيان الشيعه، سيد محسن امين، چاپ بيروت، 10 جلدى، ج 7، صص 137- 141) را نام برد.
براى هر يك از اين سه احتمال دلائلى ذكرشده است كه پس از بيان هر يك، به نقد و بررسى آنها خواهيم پرداخت.
الف: احتمال مصر
براى اين احتمال دليل زير بيان شده است:
نسابه عبيدلى در كتاب «اخبار الزينبات» 6 روايت نقل كرده است كه بر اساس مضمون آنها بايد حضرت زينب عليها السلام درمصر دفن شده باشد، ما براى جلوگيرى از طولانى شدن كلام روايات را ذكر نمى كنيم. (اخبار الزينبات، نسابه عبيدلى، صص 115- 122).
نقد و بررسى
اين روايات از نظر سند و محتوا قابل اعتماد نيست. محمد حسنين سابقى نويسنده كتاب مرقد العقيله زينب عليها السلام اشكالاتى را براين احاديث وارد كرده است كه به اختصار بيان مىگردد:
بررسى روايات از نظر سند
1- اكثر راويانى كه عبيدلى اين روايات را از آنان نقل كرده است، مجهول هستند و پس از بررسى و تتبع فراوان در كتب رجال وتراجم و نسب هيچ اثرى از آنان به دست نياورديم. اينان عبارتند از:
زهران بن مالك- عبدالله بن عبدالرحمن العتبى- على بن احمد الباهلى- قاسم بن عبدالرزاق- محمد بن عبدالله- على بن محمد بن عبدالله- عسامه المعافرى- عبدالملك بن سعيد الانصارى- وهب بن سعيد الاوسى- اسماعيل بن محمد البصرى- حمزه المكفوف.
با آنكه سيوطى شرح حال تابعان و محدثان و راويان و مورخان قديم و جديد مصر را نوشته است، اما شرح حال هيچكدام از اين چند نفر كه ياد كرديم در كتاب وى نيامده است. و چون وضع اينان بر ما مجهول است، طبعا روايتشان نيز فاقد اعتبار خواهد بود. از اين گذشته سند روايت دوم به مصعب بن عبدالله بن مصعب بن ثابت زبيرى (متوفى 233) مىرسد كه از يك خانواده مخالف و دشمن سرسخت اهل بيتبوده و دشمنى اين خانواده با على عليه السلام و خاندان او در ميان مورخان و دانشمندان ما مشهور و امر مسلمى است، بنابر اين روايت چنين شخصى نمىتواند قابل اعتماد و استناد باشد.
بررسى مفاد روايات
مفاد اين روايات نيز خالى از تناقض و اشكال تاريخى نيست. مثلا روايت مصعب حاكى از اين است كه عبدالله بن زبير در مكه قيام كرد و مردم را به خونخواهى حسين عليه السلام دعوت نمود. در حالى كه دعوت وى به خونخواهى حسين عليه السلام در هيچ يك از تواريخ نقل نشده است، بلكه آنچه مسلم است اين است كه عبدالله بن زبير مردم را به خلافتخود دعوت كرد.
از طرف ديگر، پس از حادثه كربلا يزيد در مدينه چندان نفوذ و قدرتى نداشت كه بتواند حضرت زينب عليها السلام را مجبور به هجرت از اين شهر بكند، بلكه بر عكس پس از فاجعه كربلا و رسوا شدن حكومتيزيد، وى از آزار و اذيتخاندان امام حسين عليه السلام پرهيز مىكرد تا اسباب بدنامى بيشترى فراهم نشود. چنانكه در جريان شورش مردم مدينه على بن الحسين عليهما السلام و خاندان علوى از تعرض مصون ماندند.
علاوه بر اينها چند تناقض ديگر نيز در اين روايات به چشم مىخورد كه نشان مىدهد احتمالا جعل و تحريف در اين روايات وجود دارد از آن جمله:
1 روايت اول حاكى است كه حضرت زينب قسم ياد كرد مدينه را ترك نكند ولى روايات ديگر مىگويد: او از مدينه هجرت كرد و به مصر رفت يعنى سوگند خود را نقض كرد. آيا اين معنى از حضرت زينب باور كردنى است؟
2 روايت دوم حاكى است كه حضرت زينب عليها السلام چند روز به آخر ذيحجه مانده وارد مصر شد و روايت پنجم مىگويد: حضرت زينب عليها السلام پس از يازده ماه و پانزده روز اقامت در مصر درگذشت. بر اين اساس وفات آن بانوى بزرگ بايد در ذيقعده سال بعد رخ داده باشد در حالى كه روايتششم حاكى است كه او در رجب سال 62 وفات يافته است و با هم سازگار نيستند. و چندين تناقض ديگر كه به جهت اختصار بيان نمى شود.
زينب مدفون در مصر كيست؟
اكنون اين پرسش پيش مىآيد كه اگر حضرت زينب عليها السلام دختر على عليه السلام در مصر دفن نشده است پس قبرى كه در محله «قناطر السباع» قاهره است متعلق به كيست؟ در پاسخ به اين پرسش بايد يادآورى كنيم كه از بررسى و تتبع در تاريخ روشن مىگردد كه زينبى كه در مصر (قاهره) دفن شده است، زينب بنتيحيى المتوج بن الحسن الانور بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب است. ولى از آنجا كه ذهن انسان با شنيدن نام مشترك بين چند نفر، متوجه مشهورترين آنها مىگردد، بسيارى از مردم تصور كردهاند كه اين همان زينب مشهور يعنى زينب دختر على بن ابىطالب عليهما السلام است (اعيان الشيعه، ج 7، ص 142) در حالى كه اين تصور كاملا بىاساس است. البته نسبت دادن افراد به جد بزرگ آنان معمول است، چنانكه امامان ما را پسر پيغمبر مىخوانند. بنابراين اگر زينب بنتيحيى را زينب بنت على عليهما السلام بخوانند، هيچ اشكالى نخواهد داشت.
ب: احتمال مدينه
علامه فقيد سيد محسن امين معتقد است كه حضرت زينب عليها السلام در مدينه دفن شده است و براى اين مطلب دليل مىآورد كه:
بازگشتحضرت زينب عليها السلام پس از فاجعه كربلا به مدينه، قطعى و مسلم است اما خروج مجدد او از اين شهر ثابت نشده است، بنابراين بايد گفت: در مدينه وفات يافته و در همانجا دفن شده است، گرچه تاريخ وفات و محل دفنش دقيقا روشن نباشد.
اين دليل در واقع نوعى استصحاب است كه مرحوم امين به آن استناد كرده است.
نقد و بررسى
البته مقام علمى و تحقيقات و مطالعات ارزنده تاريخى علامه امين بر اهل فضل و مطالعه پوشيده نيست اما برخى از صاحب نظران، نظريه معظم له را نمىپذيرند و معتقدند كه:
گرچه دفن حضرت زينب عليها السلام در مدينه (بقيع) يك امر ممكن و كاملا طبيعى است زيرا قبر برادرش امام حسن عليه السلام و بسيارى از بزرگان بنى هاشم در اين قبرستان قراردارد كه خصوصيات و تفصيل آنها در كتب مربوط بيان شده است، اما بايد توجه داشت كه اگر او در اين قبرستان دفن شده بود، طبعا قبرش با توجه به شخصيت و عظمت مقامش مشخص مىشد.
در حالى كه در هيچ يك از كتب مربوط به تاريخ مدينه و مزارات اين شهر نامى از محل قبر او به ميان نيامده است، با اين كه نام زنانى همچون «ام البنين» كه در بقيع دفن شدهاند در كتابهايى مانند وفاء الوفاء منعكس شده است.
مسعودى در شرح حال امام حسن مجتبى عليه السلام مىنويسد: «حسن بن على در كنار قبر مادرش فاطمه عليها السلام به خاك سپرده شدو در اين قبرستان تا اينزمان سنگى است كه نام مادرش روى آن نوشته شد است. (التنبيه و الاشراف، ص 260، چاپ مصر).
و اين نشان مىدهد كه قبر آن بزرگواران در قرن چهارم يعنى تا زمان مسعودى مشخص بوده است، و اگر قبر حضرت زينب عليها السلام در اين قبرستان قرار داشت، نام او هم حداقل تا زمان مسعودى روى قبر نوشته مىشد. چنانكه قبر همسرش عبدالله بن جعفر در همان قبرستان مشخص است، بنابراين چگونه ممكن است قبر حضرت زينب در بقيع باشد، اما هيچ نشانى از آن نباشد، و در هيچ تاريخى ياد نشده باشد؟
از طرف ديگر موضوعات تاريخى جاى اعمال استصحاب نيست كه بگوييم: بازگشتحضرت زينب عليها السلام به مدينه قطعى است، اما خروج او از اين شهر ثابت نشده است، پس در همان شهر و همانجا به خاك سپرده شده است. (مرقد العقيله زينب، محمد حسنين السابقى، ص 103)
ج: احتمال شام
طرفداران اين نظريه مىگويند: در مدينه قحطى و دست تنگى شديدى به وجود آمد. عبدالله جعفر تصميم گرفتبا همسر خود حضرت زينب عليها السلام به شام كه مقدارى زمين زراعتى داشتسفركند. پس از مسافرت به شام حضرت زينب عليها السلام در همانجا درگذشت) خيرات حسان، محمد حسن خان، ص 29، هديه الزائرين و بهجه الناظرين، حاج شيخ عباس قمى، ص 353 نزهه اهل الحرمين، سيد حسن صدر، ص 39).
نقد و بررسى
1- اينكه گفته شده است كه عبدالله بن جعفر در حومه دمشق مزرعه و قريه داشته و همراه همسرش جهتسركشى يا بهره بردارى از آنها رفته بوده و در اين سفر حضرت زينب عليها السلام درگذشته است مطلب بىاساسى است. در هيچ يك از كتب تاريخى از چنين مزرعهاى اسمى به ميان نيامده و اصولا چون عبدالله فرد بخشندهاى بوده هرگز مال و ثروت در دست او دوام نمىآورده است، بنابراين چگونه ممكن است داراى چنين مزرعه و قريهاى بوده باشد؟
2- اگر فرضا عبدالله بن جعفر چنين مزرعهاى داشته، ممكن بود شخصا براى رسيدگى به وضع آن به شام برود و ديگر نيازى به بردن همسر و ديگر اعضاى خانواده خود كه مستلزم هزينه زيادى بود، نداشت.
3- مدينه از شهرهاى مهمى است كه مثل بسيارى از شهرهاى مهم دنيا براى آن تاريخهاى متعددى نوشتهاند. بعضى از اين كتابها به حوادث مهمى كه در مدينه اتفاق افتاده مثل زلزله، آتش گرفتن حرم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، وزيدن باد سرخ و… پرداختهاند. اگر چنان قحطى و گرسنگى در آن سال در مدينه اتفاق افتاده بود، قطعا در اين كتابهاى تاريخى درباره آن بحث مىشد، در حالى كه چنين چيزى مطرح نشده است.
نتيجه بحث
پس از بررسى سه احتمال در مورد محل دفن حضرت زينب كبرى عليها السلام مىتوان چنين نتيجه گرفت كه:
احتمال مصر اشكالات فراوان دارد، احتمال مدينه بدون دليل است، و احتمال شام مشهورتر از بقيه احتمالات است.
براى توضيح جواب اين سؤال به اين مطالب توجه كنيد:
1 فداكارى هاى امام حسين (ع) دين را زنده كرد و هيچ امامى به اندازه امام حسين (ع)، در زنده نگه داشتن دين اسلام نقشى نداشته است و اين فداكارى ها را بايد زنده نگه داشت، چون زنده نگه داشتن دين اسلام است تا دين اسلام زنده بماند. گراميداشت روز عاشورا و اربعين، در حقيقت زنده نگه داشتن دين اسلام و مبارزه با دشمنان دين است.
2 مصيبتى كه حضرت امام حسين (ع) ديد، براى هيچ امام و پيامبرى پيش نيامده است و مصيبت امام حسين (ع) از همه مصيبت ها بزرگ تر و سخت تر بود. اگر عامل ديگرى هم در كار نبود، همين عامل كافى است كه نشان بدهد چرا براى امام حسين (ع) بيش از امامان ديگر و بيش از پيامبر اسلام (ص) عزادارى مى كنيم و مراسم متعددى بر پا مى كنيم.
3 در ماه محرم سال 61 حسين بن على (ع)، اولاد، خويشان و ياران آن حضرت را كشتند و اسيران كربلا را به كوفه و شام بردند و همين اسيران داغديده روز اربعين شهادت امام حسين و ياران به كربلا رسيدند و همه مصائب روز عاشورا در آن روز تجديد شد و آن روز روز سختى براى خاندان پيامبر شد.
4 دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسين (ع) قصد نابود كردن دين اسلام را داشتند. دشمنان امام حسين (ع) تلاش كردند تا حادثه كربلا به كلى فراموش شود و حتى گاهى كسانى را كه براى زيارت امام حسين (ع) مى آمدند مى گرفتند، شكنجه مى كردند و مى كشتند و در زمان متوكل عباسى همه قبرهاى كربلا را شخم زدند، مزرعه كردند و مردم را از آمدن براى زيارت قبر امام حسين (ع) منع كردند. شيعيان هم براى مقابله با اينها از هر مناسبتى استفاده مى كردند. يكى از اين مناسبت ها حادثه روز اربعين است.
5 يكى از نشانه هاى مؤمن زيارت امام حسين در روز اربعين است. از حضرت امام حسن عسكرى (ع) روايت شده است كه علامت مؤمن پنج چيز است: پنجاه و يك ركعت نماز فريضه و نافله در شبانه روز، زيارت اربعين، انگشتر به دست راست كردن، پيشانى بر خاك نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن.(1) و يكى از وظايف شيعيان را اهتمام به زيارت اربعين بر شمرده اند.
(1) (مفاتيح الجنان، ص 545، در اعمال ماه صفر، روز بيستم صفر).
دانلود سوالات و پاسخ .درس پژوهش
درس اول . پژوهش .
1- بایسته های پژوهشگر را نام ببرید؟
1-علمی
الف- برخورداری از اطلاعات عمومی متناسب با موضوع تحقیق
ب- قدرت شناسایی منابع و توان تتبع در آنها
ج- توان گرد آوری داده ها و درک و تحلیل و تبدیل آنها به یافته ها
د- داشتن دستگاه برهان پذیری و استد لال آوری
ه- آشنایی با زبان های گوناگون
2- اخلاقی
الف- تقوای علمی و پرهیز از کتاب سازی و رعایت ادب قلم
ب- برخورداری از روحیه تحقیق و اشتیاق به پژوهش
ج- اعتدلال فکری و علمی
د- دقت و تیزبینی
2- تفاوت تحقیق و تتبع را شرح دهید.
تتبع :گردآوری و شناسایی مواد خام
تحقیق : تتبع همراه با تحلیل و پردازش ونقد
درس دوم .
3- راهکارهای گریزاز وسوسه ای کتاب سازی را بیان کنید.(4مورد)
پرهیز از پرکردن کتاب از اقوال و موردهای غیر ضروری
1- نقل اندیشه و نوشته های دیگران باید با منبع باشد
2- موضوعی که دیگران بهش پرداختن را شما انتخاب نکنید
3- پرهیز از دراز نویسی چون معنای آنرا عمیق تر نمیکند .
4- پرهیز از تغییر شکل و عنوان دیگران و جابه جا کردن ترتیب مطالب دیگران و ارائه دوباره آن
4- پیش نیازهای روان شناختی برای برخورداری از روحیه تحقیق را نام ببرید ص29
1-پشتکارو پایداری و خستگی ناپذیری
2- ترجیح رنج تحقیق بر آسودگی تقلید
3- کم حرفی و گزیده گویی
4- نظم و انضباط کاری
5-تیزهوشی و نکته سنجی
6-اسوده فکرکردن و پرهیز از جنجال با دیگران
5- معنای لغوی و اصطلاحی روش را به اختصار شرح دهید.34ص
لغوی: برگرفته از ماده رفتن ،اسم مصدر (بن مضارع (رو)+شین صامت) به معنای شیوه و مفهوم “راه ” هم میدهد.
اصطلاحی: حرکتی برنامه دار و تلاشی سازمان یافته
6- معنای لغوی و اصطلاحی تحقیق را شرح دهید.
لغوی: از ریشه ح ق ق به معنای ثبوت و پایستگی و پایداری – باب تفعیل –به یافتن یا ساختن حقیقت
اصطلاحی: فرآیند برنامه دار داده گزینی و داده پردازی و برآیند آن.
7- معنای اصطلاحی روش تحقیق را بیان کنید.
هرگونه کوشش علمی که از نظم و برنامه ای خاصی برخوردار باشد یعنی بر منابع و مبانی معینی استوارباشد با استفاده از قواعدو ابزار ویژه با مراحل مشخص ،برای رسیدن به هدفی روشن را گویند.
8- نظریه و تئوری را به اختصار شرح دهید .
مجموعه ای از مفاهیم مرتبط برای روشن ساختن روابط عناصر اصلی ،درتحلیل پدیده ها برای شفاف سازی دیدگاه ها .
سه عنصر مهم در آن : تنظیم داده ها و یافته ها – تبیین پیوند پدیده ها و تحلیل و استنتاج
9- اصطلاح پیش فرض را شرح دهید.
گزاره های ثابت شده در هر دانش را گویند که هرمحققی در تدوین پژوهش نامه اش به آن استناد میکنند بدون اثبات آن .
10- فرضیه و خاستگاهش را بیان کنید .
فرضیه همان گزاره ثابت نشده است که پژوهشگر برای اثبات ،حرکت علمی هدفدار ی را آغاز میکنند .یعنی پاسخ اجمالی به سواات فرعی و احتمالی تحقیق میدهند و استدلالی برای نوشته می اوردند.
11- راهکارهای سه گانه تعریف واژگان پژوهش را بیان کنید.
1- شرح اللفظ :بررسی واژه ای و مفهومی به کمک دیگر مفاهیم و شاخص ها .پرداختن به جنبه ای مطلوب
2- شرح الحقیقه : بیان ماهیت (جنس و فصل )پس از آگاهی ازوجود چیزی در بیرون .
3- شرح الوصف : تعریف عملی و روشن ساختن چگونگی وکاربرد آن .
12- در اصطلاح روایی و پایانی را تعریف کنید .
اعتبار سنجی داده های جمع اوری شده و دقت در معیار آزمایش را روایی گویند.
اعتمادسنجی داده ها و قابلیت ازمایش دوباره درموقعیت های همسان را پایایی میگویند.
13- اصطلاح چهارچوب نظری مساله را شرح دهید.
پیش فرض های بنیادین برای تعیین موضوع و محدود کردن موضوع یا نظریه را الگوواره عملی میگویند .
تعریف دقیق موضوع – گزینش نظریه و فرضیه – روش و نگرش بررسی آن و بیان ارتباطاتش با دیگر نظریه ها را چارچوب نظری یا ادبیات پژوهش یا مدل الگوی تحقیق مینامند .
14- عناصر بیان مساله را توضیح دهید.
گزارشی کوتاه از موضوع و چگونگی نسبت آن دو ،ابعاد و لایه های موضوع ،با نیم نگاهی به چگونگی و چرایی نسبت میان آن دو ،دربیان مساله الزامی است .
درس چهارم
15- گروه بندی علوم بر اساس روشهای پژوهش را نام ببرید .
1- عقلی برهانی
2- نقلی تاریخی
3- نقلی وحیانی
4- شهودی عرفانی
5- تجربی عملی
6- ادبی زبان شناختی
16- تقسیمات علوم برپایه پیام وحی را به اختصار شرح دهید.
1- آیه محکمه :دانشی بنیادین که نشان از بی همانندی و نفوذناپذیری و استواری اندیشه انسان است .
2- فریضه عادله : دانستنی هایی که اخلاق و رفتار را در مسیر اعتدال نه افراط و نه تفریط دور نگه میدارد .
3- سنت قائمه : آگاهی هایی که باعث رشد انسان و هدفیابی او میشود .
درس پنجم
17- گونه شناسی روش پژوهش را به دیده شکل کارتحقیق به اختصار شرح دهید .
1-قیاسی :شرح پدیده جزیی با تکیه بر اندیشه کلی و جزیی در قالب قیاس و ترکیبی از کبرا و صغرا .نقص این روش نپرداختن به خود جزییات است .
2-استقرایی: مشاهده منظم پدیده ها و پی بردن به علل پیدایش انها .نقص این روش :گرداوری جزییات به شکل یک رشته و نبود حلقه اتصال بین اندیشه جزیی و کلی است .
3-ترکیبی از هردو : بهره برداری از مطالعه جزییات و برقراری پیوند میان آنها با اندیشه کلی .این روش بهتر است .
18- اهداف و منابع و مراحل و ابزار روش نقلی تاریخی را بیان کنید .
1-هدف:شناخت واقعیت پدیده تاریخی و گزارش درست ان
2-منابع : گزارشهای مستند و معتبر
3–مراحل :
1- گرداوری اسناد و مدارک
2- بررسی اصالت و جعلی نبودن
3- بررسی صداقت و تحریف نشدن
4- کشف محتوا و دلیلی که برای مسئله امده در عرف مردم چیست
5- تحلیل داده ها و ارائه نتیجه در قالب گزارش پایانی
6- بیان اموزه ها و پندها.
4-ابزار :
1-نوشتاری : کتاب .قرارداد.وصیت نامه . نامه
2-شنیداری:گزارش شاهدان عینی و واسطه های نقل.
3-دیداری:مانند بقایای اجزای بدن یا اثار تمدنها
5-میزان دقت و کارایی: 80 تا 90 درصد . احتمال خطا 10 تا 20 درصد.
19- اهداف و منابع و مراحل و ابزار روش نقلی وحیانی را شرح دهید .
1-هدف:آگاهی از گزاره های وحیانی (هست ها و نیت ها –باید ها و نباید ها)
2-منابع:عقل تجریدی و عقل تجربی قطعی و نیز نقل قطعی و علمی.
3-مراحل:
1- تعریف علمی و عملیاتی واژگان کلیدی.
2- گرداوری اسناد و مدارک
3- بررسی اصالت و سلامت انتساب و جعلی نبودن
4- بررسی صداقت و سلامت از تحریف
5- کشف مدلول و محتوای مدارک براساس زبان آنها.
6- تحلیل و جمع بندی نهایی و ارائه نتیجه پایانی.
4-ابزار:
1- نوشتاری:مانند اسناد مکتوب
2- شنیداری:سخنان روایان حدیث
5-میزان دقت و کارایی:90 درصد .-10 درصد احتمال خطا.
20- تفاوتهای روش نقلی وحیانی با روش نقلی تاریخی را تو ضیح دهید .
الف- اهداف انها متفاوت است.وحیانی هدفش آگاهی از گزاره های وحیانی و تاریخی شناخت واقعیت پدیده تاریخی و گزارش درست آن
ب- منابع و مراحل انها با هم اندکی فرق دارد.
تاریخی: گزارشهای مستند و معتبر
وحیانی: عقل تجریدی و عقل تجربی قطعی و نیز نقل قطعی و علمی.
ج-درروش وحیانی آوردندگان حدیث از مقام عصمت برخوردارند اما در روش تاریخی اینگونه نیست .
د- ابزار تاریخی علاوه بر نوشتاری و شنیداری .دیداری هم هست .
ه- میزان دقت تاریخی (80تا 90 درصد)کمتر از وحیانی (90 درصد)است .
درس ششم
21- انواع پژوهش را از نگاه هدف شرح دهید .مهم
1-بنیادی یا راهبردی :
هدف : آشکارسازی حقیقت
ویژگی : تولید نظریه و تایید و تکمیل یا ابطال آن .
این گونه پژوهش به کشف قوانین و اصول علمی میپردازد که همواره نتیجه گراست و باعث افزایش شاخه علمی میشود . گاهی هم زیرساختی برای گونه کاربردی و عملی است.
2-کاربردی و عملی :
هدف: مشگل گشایی و نیاز زدایی
ویژگی : عمل گرایی و برنامه ریزی برای شناسایی و حل مشکل و پاسخ گویی به نیازمندیهای جامعه .که زیر ساخت نوع کسترشی و توسعه ایی هم میباشد .مانند : بررسی علل افت تحصیلی دانشجویان با وجود امکانات اموزشی
3-گسترشی و توسعه ایی:
هدف: ارتقای وضعیت از موجود به مطلوب .
ویژگی: فرآیندی برای زمینه سازی و اجرایی کردن فراورده های تحقیقات کاربردی انجام میشود .پس از تدوین نمونه اغازین آنرا به گونه ای محدود در عمل می ازمایند و پس از بازنگری و بازسازی در زمانی معین به اجرای میدانی میگذارند.و سرانجام تصمیم نهایی میگیرند.مثل طراحی روش و برنامه های درسی برای مقاطع خاص تحصیلی.
22- گونه های پژوهش را با نگاه داده پردازی بیان کنید.
1-توصیفی و گزارشی :بیان اوصاف یک پدیده یا کمک به فرایند تصمیم سازی
2-تبیینی و استدلالی و استنباطی : بیان صورت مساله و احتمالها یا دیدگاهها ی گوناگون وارائه راه حل استدلالی و استنباط نتایج
3-تفسیری و نظریه پردازی :معناشناسی واژگان کلیدی و بیان چگونگی پیوند میان آنها
4-تحلیلی و انتقادی : بیان کاستیهای یک متن
5-تولیدی و نظریه سازی:ارائه نطریه جدید و یا پردازشی جدید از یک نظریه قدیمی
23- اقسام پژوهش را به دیده محور حرکت پژوهشگر توضیح دهید .
1-موضوع محور :
الف- مساله محور:تحلیل و تبیین آن با شناخت صورت مساله و پیشینه شناسی و داده گزینی
ب- فرضیه محور:ابطال یا اثبات با شناخت فرضیه و آزمون و نتجه گیری .
2-متن محور:مانند تفسیر ایات قران و شرح ادعیه و زیارات.
24- انواع پژوهش به لحاظ متعلق را کوتاه شرح دهید.
1- تک رشته ای :مانند ذکر در قران
2- میان رشته ای : مانند تربیت فرزند از دیدگاه قران یا نقش خانواده در اقتصاد جامعه.
25- اقسام پژوهش از زاویه موضوع را شرح دهید .
1-تطبیقی و چندلایه : درمسائل چندشاخه از دانش انجام میشود .مثل :حضرت سلیمان در قران و عهدین
2-ساده و تک لایه
26- گونه های پژوهش به دیده قلمرو تحقیق را کوتاه شرح دهید .
1-میدانی و نامحدود: مانند بررسی نقش رسانه ها د رپیشرفت یا پسرفت فرهگ خانوااده –یا علل طلاق در دهه 90..
2-محیطی و محدود :مانند چیستی وچگونگی و چرایی امری
27- ابزار پژوهش های میدانی را بیان کنید .
1-شنیداری و دیداری:ویژگی ان گزینش آگاهانه افراد .حفظ حرمت انها و پرهیز از تفسیرهای ناروا
2-نوشتاری و پرسش نامه : ویژگی آن بیان انگیزه و هدف تحقیق با گزینش آگاهانه افراد و حفط حرمت و حریم انها .ارائه پرسشهای منطقی و شفاف
28- ابزار پژوهش های محیطی را شرح دهید .
1-کتاب و مقاله
2-موادطبیعی و ازمایشگاهی
3- عناصر صنعتی و کارگاهی
درس نهم
29- روش مطالعه جستاری و گذرخوانی را به اختصار شرح دهید .
نمونه برداری از کانونهای اساسی و گذر از فرعیات و جزییات است .
با جستجوی واژگان و کلید های اصلی و چگونگی چیدمان یافته ها و سبک نویسنده میتوان با سرعت بیشتری مطالعه کرد.
30- روش مطالعه متنی همراه با عبارت خوانی را بیان کنید.
خواندن دقیق متن و فهمیدن همه عاوین کلی و جزیی ضروری است . عبارت خوانی یعنی چشم انسان بجای ایست روی کلمات آنها را درقالب عبارت ببیند و میدان دید را افزایش دهد تا معانی بیشتری در ذهنش بماند .
31- مراحل یادگیری سودند را نام ببرید.
1- شناسایی: روش اکتشافی است باید اطلاعات کلی از عناوین اصلی و فرعی کتاب ومیزان سادگی و دشواری مطالب نکاتی را بدست بیاوریم .
2- خواندن و فهمیدن : خواننده با تفکر و تجزیه و تحلیل و نقد به سازماندهی مطالب خوانده شده در ذهن خود می پردازد.
3- بازخوانی ذهنی و یاد اوری : با توجه به نیاز خواننده به مرور ذهنی مطالب می پردازد.
4- استمرار در مطالعه
5- بازگویی آموخته ها و مباحثه ها : که برای فهم بیشتر و افزایش قدرت بیان و سخنوری مناسب است.
32- فوائد مطالعه جستاری را نام ببرید.
فوائد این روش : 1- به دست اوردن اهمیت مطالب و گزینش روش مناسب 2- آگاهی از حجم مطالب و سادگی و دشواری آنها برای تنظیم واقعی زمان 3- گذری خواندن مطالب برای یادگیری بهتر 4- افزایش دقت و تمرکز حواس ازراه افزایش میزان علاقه به محتوای کتاب 5- دستیابی به بنیان اندیشه نویسنده
33- شروط و موانع مطالعه مفیدرا نام ببرید.
1- انعطاف و سرعت
2- فهم ونگهداری در حافظه
3- تمرکز حواس
4- ارزشیابی یافته ها
موانع:
1- کلمه خوانی :سرعت یادگیری را کم میکند.
2- گویش واژه ها :بدون گفتن کلمه و تکرار ان سراغ کلمه بعدی برود فقط با دیدن کلمه را بفهمد.
3- دوباره خوانی غیر ضروری : تکرار غیر ضروری انسان را از مطالعه باز میدارد .
4- نشناختن کانون سخن باعث کاستی یادگیری میشود .
5- فراموشی داده ها نتیجه کمبود دقت در فهم وجداسازی مطالب اصلی از فرعی است .
6- نبود تمرکز حواس : نداشتن هدف و علاقه
درس دهم
34- اجزای تشکیل دهنده پیش نوشتار یا سخن پیشین چیست؟
بیان کوتاهی از مساله تحقیق و ضرورت و هدف و روش و پیشینه پیدایش موضوع و پرسش ها و فرضیه های پژوهش
35- اجزای مقدمه یا درآمد چیست؟
بستری سازی برای اغاز تحقیق با بیانی کوتاه و ذکر اهمیت آن و انگیزه از انتخاب موضوع و ارائه نمایی کوتاه از هندسه تحقیق
36- چه مطالبی در فصل پایانی یا خاتمه می اید؟
جمع بندی و نتیجه گیری و بیان یافته ها ی پژوهشگر به ویژه نو آوری ها و ارائه پیشنهاد برای دیگران برای نگارش تحقیق و کتاب و پرداختن به موضوعی که دیگران روی آن تحقیق کنند.
37- انواع راهنماهای سودمند در آسان سازی پژوهش را شرح دهید.4(مورد)
1- منابع :متونی که ارتباط مستقیم با متن ما دارند .
2- ماخذ :متونی که ارتباط غیر مستقیم با متن ما دارند .
3- اعلام و القاب :با ترتیب الفبا و با حذف القاب می اید .مانند علامه طباطبایی
4- آیات قرآن مجید : شماره سوره و آیه و صفحه
5- احادیث : به ترتیب چهارده معصوم ع بدون در نظر گرفتن (ال )در متن روایات .
6- اشعارنامه : با ذکر نام شاعر و ترتیب تاریخی زندگی انها
7- واژه نامه یا توضیح اصطلاحات فنی : فقهی و کلامی و فلسفی و تفسیری و …
8- راهنمای مطالب یا موضوع نامه :با جداسازی عناوین اصلی از فرعی
38- گونه های پانوشت را شرح دهید.
1- اسنادی و ارجاعی: آوردن نام و نشانی و منبع و ماخذ به صورت اصلی یا با نام مشهور .
2- توضیحی و تشریحی : ارائه توضیح بیشتر درباره مطالب متن.
3- اطلاع رسانی: ثبت خاص یک کلمه یا اسم معین یا معادل عربی و انگلیسی.
4- ترکیبی ازیکم و دوم : اسناد و توضیح را دربردارد که نباید بیشتر از چندسطر باشد و هنگام ضرورت استفاده شود زیرا باعث گسستگی متن میشود .
39- اقسام گزارش و نقل مستقیم را نام ببرید.
1- مستقیم : گزارش بدون کاهش و افزایش :
1-ایات 2- روایات 3- معنای لغوی و شناسه های اصطلاحی 4- اشعار 5- مثل ها 6- برهان های عقلی 7- سخنان لطیف 8- مواد وتبصره های قانونی 9- وصیت نامه 10 – قراردادهای سیاسی و اقتصادی و حقوقی
40- نقل غیر مستقیم را به اختصار شرح دهید.
1- گزارش همراه با تصرفات واژگانی (ویرایش)
2- گزارش خلاصه با کاستن کلمات (چکیده نگاری)
3- گزارش با همراه پردازش با افزودهها (بازنویسی)
4- گزارش مضمون و محتوا (تغییر کل نوشتار بدون تغییر مضمون =بازآفرینی)
41- گام های هشت گانه مقاله نویسی را نام ببرید.
1- انتتخاب موضوع
2- نوشتن پیشینه (تاریخچه ای از موضوع و پژوهشهایی که انجام شده )
3- داده سازی (تشکیل پرونده پژوهشی یعنی یافتن مطالب مرتبط به موضوع)
4- طراحی هندسه پژوهش یعنی ترتیب عنناوین پژوهش را رعایت کنیم .
5- داده پردازی یعنی تشکیل پرونده علمی و گرد آوری مطالب متناسب با عناوین پژوهش
6- تدوین پیش نویس
7- بازنگری پایانی
8- نگارش چکیده و ارائه کلید واژه
فصل دوم
درس اول
42- ویژگی های مساله تحقیق را نام ببرید .
1-جوششی بودن (دغدغه فکری پژوهشگر)
2-برخورداری از شفافیت و گویایی
3-جزیی بودن
4-تازگی داشتن :تکراری نبودن
5-همگونی با گرایش علمی پژوهشگر
6-قابلیت و ارزشمندی تحقیق
7-وجودمنابع متناسب و امکان دسترسی
درس دوم
43- فوائد بررسی پیشینه پیدایی و پژوهشی موضوع تحقیق را نام ببرید.
1-شناخت زمان و مکان پیدایش موضوع
2-آشنایی با چگونگی و چرایی پیدایش موضوع
3-بازشناسی موضوع از دیگر موضوعات مشابه
فوائد بررسی پیشینه پژوهشی:
1-پرهیز از دوباره کاری
2-بهره مندی از دست آوردهای علمی گذشتگان
3-روشن ساختن قوت ها و ضعف های اندیشه پیشینیان
4-شفاف ساختن گروه بندی ها ،همگرایی ها وواگراییها .موافقت ها و مخالف ها
5-رویکرد به نوآوری در ساختار یا محتوای علمی
44- ویژگیهای اعتباربخش به منابع را شرح دهید.بسیارمهم.
1-زمان و دوران تولید و تالیف :مانند جوامع روایی کهن
2-شخصیت علمی نویسنده .مانند قران در اسلام علامخ طباطبایی ره
3-برخورداری از اتقان محتوایی و چیدمان منطقی.مانند جواهرکلام
4-جامعیت و فراگستری.مانند عروه الوثقی
5-ارائه دقیق دیدگاههای فکری پیشینیان . مانند مجمع البیان لعلوم قرآنی.
45- گونه های چهارگانه منابع را بیان کنید.
1-اعم :مانند دانش نامه ها و دائره المعارف و فرهنگ نامه ها
2-عام:مانند تفاسیرترتیبی و تواریخ ترتیبی برای موضاعات قرآنی و تاریخی
3-خاص:نوشته های موضوعی فراگیر .مانند معاددر قران .توحید در قران برای تحقیق درباره صفات و اسمای حسنای خدا.
4-اخص:نوشتارهای همنامو همگون با موضوع تحقیق .مانند سیمای بهشت و دوزخ در قران .اسمای حسنای خدا در قران .
46- راهکارهای منبع گزینی را شرح دهید.
1-بهره از کتاب شناسی ها :
الف-ساده :بیان شناسه های نشری
ب-توصیفی:بیان شناسه های نشری+گزارشی کوتاه ازدرونمایه و هندسه پژوهش.
ج-تحلیلی و انتقادی : تحلیل داده ها و مقایسه با دیگر نوشته های همگون می پردازد و کاستی ها و ناراستی یا بالندگی و زیبایی های آنرا به نمایش می گذارد.
2-نرم افزارهای علوم اسلامی:مانند تولیدات و برون داد های مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مکتبه اهل بیت ع
3-پایگاه های اطلاع رسانی: کتابخانه های بزرگ .پایگاه تخصصی مقالات نور .
درس سوم
47- گام ها و برخورداری ها بایسته در هدف گزینی را نام ببرید.
1-انباشتگی اندیشه از آگاهی های روز آمد.
2-نگرش تیزبینانه و نیاز شناسانه
3-بینش نو وتولیدی
4-اهتمام به اثرگذاری افزون تر
5-توانمندی های علمی و عملی
6-شناخت گرایش ها و گریزهای درونی خویش
48- معنای هدفمندی تحقیق چیست؟
این است که محقق به خوبی بداند در چه فضا و چارچوبی کارمیکند و به چه سویی می رود و قصد انجام دادن چه کاری را دارد و ننتیجه پژوهش او پاسخگویی کدام نیاز علمی و فرهنگی است ،هدفف تحقیق دو شاخه دارد:
1- نظری و علمی (در پژوهش های بنیادی )
2- عملی و کاربردی (در پژوهش های کاربردی و گسترشی )
درس چهارم
49- گونه های پرسش را از دیدگاه درونمایه بیان کنید.
1-ساده:
الف-توصیفی:پرسش از اوصاف و شناسه های موصوف .ویژگی منافقان چیست؟
ب-تعلیلی:پرسیدن از واسطه در ثبوت و علت معلول.چرا باید پیامبران ع معصوم باشند؟
ج-تببیینی: سوال از واسطه در اثبات و دلیل مدعا.چرا پدیده رجعت امکان دارد؟
2-مرکب:مقایسه ای و تطبیقی=پرسش از تفاوتها و تشابه ها .
50- گونه های پرسش را از نگاه ارزش علمی شرح دهید.با ذکر یک مثال .
1-اصلی:عنوان اصلی مساله تحقیق :راهکار مقابله با مفاسد اجتماعی از منظر قرآن و روایات کدام است ؟
2-فرعی:راهکارهای پیشگیرانه در مقابله با مفاسد اجتماعی کدام است ؟
3-فرعی تر:معنای لغوی و اصطلاحی راهکار چیست؟
51- ویژگی های پرسش نیکو را نام ببرید.
1-گویایی و رسایی .پرهیز از هرگونه ابهام
2-جزیی بودن .پرهیز از کلی گویی
3-تازگی و بداعت .پرهیز از سوالات تکراری
4-واقعی بودن .پرهیز از پرسشهای ساختگی که دغدغخ پزوهشگر نیست.
5-پاسخگویی به نیازهای فکری – فرهنگی .پرداختن به مسائلی که نتایج سودمند دارد.
6-قابلیت تحقیق و بررسی درمورد موضاعاتی که منابع و امکان و ارزش تحقیق دارد.
درس پنجم
52- نقش آفرینان در گزینش تحقیق کدامند؟یکی را تو ضیح دهید . ص 121
1-اهداف پژوهش
2-ماهیت و ویژگی های مساله
3-ماهیت پرسش
4-امکاناات و ابزار پژوهش
5-توانمندی ها و قابلیت های پژوهشگر.
لطفا یکمورد رو توضیح بدید .
درس هشتم
53- آرایه های محتوای نوشتار را شرح دهید.
1-هدفداری و پیام مندی:یعنی برخورداری از پیامهای متناسب با مقتضای زمان ومکان
2-نیازسنجی و مخاطب شناسی :مخاطب کیست؟چه نیازهایی دارد؟
3-مستندهای عقلانی و وحیانی :استفاده از قران و سنت معصومان ع اعتبار به محتوا میدهد.
درس دوازدهم
54- گونه های چکیده را بنویسید.
1-موضوع نما .بیانگر عناوین اصلی و فرعی و فرعی تر نوشته
2-نقدنما :بیانگر کاستی ها و ناراستی ها ی نوشته .
3-فراگیر و تمام نما :نشان دهنده خلاصه همه مطالب نوشته.
55- گاام های اجرایی چکیده نویسی را بیان کنید.
الف-مطالعه دقیق متن .(خواندن +یادگرفتن+یادسپردن)
ب-بازخوانی و شناسایی هسته(جمله های اصل مدعا ) و پوسته (جمله های اثبات ادعا )
ج-بازشناسی هسته و نشانه گذاری کلمات کلیدی و جملات بنیادی و اصلی.
د- بازشناسی پوسته و کنارگذاشتن جملات پردازشی و پشتیبان .توضیحی و تمثیلی..
ه- بازنویسی هسته ها با ایجاد انسجام و رعایت پیوند مفهومی میان آنها .
و-بازنگری و بازنگاری با بازبینی متن اصلی.
56- محورهای چکیده نویسی در پایان نامه را نام ببرید.
1-بیان اجمالی از مساله تحقیق
2-گزارشی کوتاه از ابعاد و زوایا و دامنه تحقیق
3-بیان اجمالی از پیشینه و روش و هندسه تحقیق.
4-بیان نتایج و دست آوردها ،به ویژه نویافته های تحقیق.
5-ارائه کلیدواژه ها برای بهره برداری دیگر پژوهشگران .
57- تفاوت واژگان کلیدی نویسنده و خواننده را بیان کنید.
تفاوت واژگان کلیدی آغازین پژوهشگر با واژگان تحقیق پس از پایان یافتن پژوهش نامه در عموم و خصوص مطلق است . یعنی هرواژه ای در عنوان مساله پژوهش که ظرفیت بررسی و تحلیل دارد و کلیدی نامیده میشود ،کلید واژه نویسنده است.واژگان کلیدی خواننده ،کلماتی است که در سراسر نوشته بسامد دارد و چندین بار تکرار شده و درباره آن مطالبی نگاشته شده است.
پایان . نوکری آقا صفایی دارد . التماس دعا .
منبع : تفسیر نمونه . سوره فرقان
صفات ويژه بندگان خاص پروردگار كه تحت عنوان ((عـبـاد الـرحمن)) آمده ، مطرح مى شود، و دوازده صفت ازصفات ويژه آنان را بيان مى كند :
1- ((و بندگان خاص خداوند رحمان كسانى هستند كه باآرامش و بى تكبر بر روى زمين راه مى روند)) (وعباد الرحمن الذين يمشون على الا رض هونا).
آرى ! آنها متواضعند، و تواضع كليد ايمان است.
2- صفت حلم و بردبارى است چنانكه قرآن در ادامه همين آيه مى گويد: ((و هنگامى كه جاهلان آنها را مورد خطاب قرار مى دهند (و به جهل وجدال و سخنان زشت مى پردازند) در پاسخ آنـهـا سـلام مى گويند)) (واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلا ما) سلامى كه نشانه بى اعتنايى توام با بزرگوارى است ، نه ناشى از ضعف ، نه سلام تحيت كه نشانه محبت و پيوند دوستى است.
3- عبادت خالصانه پروردگاراست پرداخته ، مى گويد: ((و آنـهـا كسانى هستند كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مى كنند)) (والذين يبيتون لربهم سجدا وقياما).
در ظلمت شب كه چشم غافلان در خواب است و جايى براى تظاهر و رياوجود ندارد خواب خوش را بـر خـود حـرام كـرده و بـه خـوشـتر از آن ذكر خدا و قيام وسجود در پيشگاه با عظمت اوست مـى پـردازد، پاسى از شب را به مناجات بامحبوب مى گذرانند، و قلب و جان خود را با ياد و نام او روشن مى كنند.
4- خوف و ترس از مجازات و كيفرالهى است ((و آنها كسانى هستند كه پيوسته مى گويند: پروردگارا! عذاب جهنم را از مابرطرف گردان كه عذابش سخت و شديد و پردوام است)) (والذين يقولون ربنااصرف عنا عذاب جهنم ان عذابها كان غراما).
(آيه)ـ((چرا كه جهنم بد جايگاه و بد محل اقامتى است)) (انها سات مستقرا ومقاما).
5- ـسـپـس بـه پنچمين صفت ممتاز ((عبادالرحمن)) كه اعتدال و دورى ازهرگونه افراط و تـفريط در كارها مخصوصا در مساله انفاق است اشاره كرده ،مى فرمايد: ((و آنها كسانى هستند كه بـه هـنـگام انفاق ، نه اسراف مى كنند و نه سخت گيرى ، بلكه در ميان اين دو حد اعتدال را رعايت مى كنند)) (والذين اذا انفقوالم يسرفوا ولم يقتروا وكان بين ذلك قواما).
6- ويژگى ((عبادالرحمن)) توحيد خالص است كه آنها را ازهرگونه شرك و دوگانه و يا چندگانه پرستى دور مى سازد.
مـى فرمايد: ((و آنها كسانى هستند كه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند))(والذين لا يدعون مع اللّه الــها آخر).
نـور تـوحـيد سراسر قلب آنها و زندگى فردى و اجتماعيشان را روشن ساخته وتيرگى و ظلمت شرك از آسمان فكر و روح آنها بكلى رخت بربسته است.
7- پاكى آنها از آلودگى به خون بى گناهان است : ((و آنها هرگزانسانى را كه خـداوند (خونش را) حرام شمرده ـجز به حق ـ به قتل نمى رسانند))(ولا يقتلون النفس التى حرم اللّه الا بالحق).
از آيـه فـوق به خوبى استفاده مى شود كه تمام نفوس انسانى در اصل محترمندو ريختن خون آنها مـمـنـوع است ، مگر عواملى پيش آيد كه اين احترام ذاتى راتحت الشعاع قرار دهد و مجوز ريختن خون گردد.
8- : دامان عفتشان هرگز آلوده نمى شود ((و زنانمى كنند)) (ولا يزنون).
آنـهـا بر سر دوراهى كفر و ايمان ، ايمان را انتخاب مى كنند، و بر سر دوراهى امنيت و ناامنى جانه، امنيت ر، و بر سر دوراهى پاكى و آلودگى ، پاكى ر، آنهامحيطى خالى از هرگونه شرك و ناامنى و بى عفتى و ناپاكى با تلاش و كوشش خودفراهم مى سازند.
و در پـايـان آيـه براى تاكيد هر چه بيشتر اضافه مى كند: ((و هر كس يكى از اين امور را انجام دهد عقوبت و مجازاتش را خواهد ديد)) (ومن يفعل ذلك يلق اثاما).
(آيـه)ـاز آنجا كه اين سه گناه نهايت اهميت را دارد باز در اين آيه روى آن تكيه كرده ، مى گويد: كـسـانى كه مرتكب اين امور شوند ((عذاب آنها در قيامت مضاعف مى گردد، و با خوارى ، جاودانه در عذاب خواهند ماند)) (يضاعف له العذاب يوم القيمة ويخلد فيه مهانا).
مـنـظور از مضاعف شدن عذاب اين است كه بر هر يك از گناهان سه گانه كه درآيه قبل مذكور است مجازات جداگانه اى خواهد شد كه مجموعا عذاب مضاعف است.
از اين گذشته گاه يك گناه سرچشمه گناهان ديگر مى شود، مانند كفر كه سبب ترك واجبات و انجام محرمات مى گردد، و اين خود موجب مضاعف شدن مجازات الهى است.
(آيه)ـولى از آنجا كه قرآن مجيد هيچ گاه راه بازگشت را به روى مجرمان نمى بندد و گنهكاران را تشويق و دعوت به توبه مى كند، در اين آيه چنين مى گويد:((مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورنـد و عمل صالح انجام دهند كه خداوند(گناهان آنان را) به حسنات مبدل مى كند، و خداوند هـمـواره آمـرزنـده و مـهربان بوده است)) (الا من تاب وآمن وعمل عملا صالحا فاولئك يبدل اللّه سيئاتهم حسنات وكان اللّه غفورا رحيما).
تبديل سيئات به حسنات :.
در اينجا چند تفسير است كه همه مى تواند قابل قبول باشد:
1ـ هـنـگـامـى كـه انسان توبه مى كند و ايمان به خدا مى آورد، سيئات اعمالش در آينده تبديل به حسنات مى شود، اگر در گذشته مرتكب قتل نفس مى شد درآينده دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان را جاى آن مى گذارد.
2ـ ديـگر اين كه خداوند به لطف و كرم و فضل و انعامش بعد از توبه كردن سيئات اعمال او را محو مى كند، و به جاى آن حسنات مى نشاند.
3ـ سـومـين تفسير اين كه منظور از سيئات آثار سوئى است كه از آن بر روح وجان انسان نشسته ، هـنگامى كه توبه كند و ايمان آورد آن آثار سؤ از روح و جانش برچيده مى شود، و تبديل به آثار خير مى گردد.
(آيه)ـاين آيه در حقيقت چگونگى توبه صحيح را تشريح كرده ، مى گويد:((و كسى كه توبه كند و عـمـل صالح انجام دهد، بسوى خدا بازگشت مى كند)) و پاداش خود را از او مى گيرد (ومن تاب وعمل صالحا فانه يتوب الى اللّه متابا).
يـعـنى ، توبه و ترك گناه بايد تنها به خاطر زشتى گناه نباشد بلكه علاوه بر آن انگيزه اش خلوص نيت و بازگشت به سوى پروردگار باشد.
9- صفت برجسته عبادالرحمن احترام و حفظ حقوق ديگران است ((آنها كسانى هستند كـه هرگز شهادت به باطل نمى دهند)) (والذين لا يشهدون الزور) و در مجالس باطل نى حضور پيدا نمى كنند.
به اين ترتيب عبادالرحمن و بندگان خاص خدا نه شهادت به دروغ مى دهند،و نه در مجالس لهو وبـاطـل و گـنـاه حـضـور مى يابند، چرا كه حضور در اين مجالس علاوه بر امضاى گناه ، مقدمه آلودگى قلب و روح است.
10- داشتن هدف مثبت درزندگى است اشاره كـرده ، مـى گـويـد: ((و آنـها هنگامى كه با لغو و بيهودگى برخوردكنند، بزرگوارانه از كنار آن مى گذرند)) (واذا مروا باللغو مروا كراما).
در حقيقت آنها نه در مجلس باطل حضور پيدا مى كنند و نه آلوده لغو وبيهودگى مى شوند.
11- داشتن چشم بين،و گوش شنوا به هـنـگـام بـرخـورد بـا آيـات پـروردگار است ، مى فرمايد: ((و آنها كسانى هستند كه هرگاه آيات پـروردگارشان به آنها يادآورى شود كر و كور روى آن نمى افتند))! (والذين اذا ذكروا بايات ربهم لم يخروا عليها صما وعميانا).
مسلما منظور اشاره به عمل كفار نيست ، چرا كه آنها به آيات الهى اصلااعتنايى ندارند، بلكه منظور گـروه مـنـافقان يا به ظاهر مسلمانان قشرى است كه چشم و گوش بسته بر آيات خدا مى افتند بى آنكه حقيقت آن را درك كنند، و در عمل از آن الهام گيرند.
(آيـه)ـيازدهمين ويژگى اين مؤمنان راستين آن است كه توجه خاصى به تربيت فرزند و خانواده خـويـش دارنـد و براى خود در برابر آنها مسؤوليت فوق العاده اى قائلند ((و آنها پيوسته (از درگاه خدا مى خواهند و) مى گويند:پروردگارا! از همسران و فرزندان ما كسانى قرار ده كه مايه روشنى چشم ما گردند))!(والذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا وذرياتنا قرة اعين).
بـديـهـى است منظور اين نيست كه تنها در گوشه اى بنشينند و دعا كنند، بلكه دعا دليل شوق و عشق درونيشان بر اين امر است ، و رمز تلاش و كوشش.
12- وصف برجسته اين بندگان خالص خدا كه از يك نظرمهمترين اين اوصاف اسـت ايـن كـه آنـهـا هرگز به اين قانع نيستند كه خود راه حق رابسپرند بلكه همتشان آن چنان والاست كه مى خواهند امام و پيشواى جمعيت مؤمنان باشند و ديگران را نيز به اين راه دعوت كنند.
آنـهـا چـون زاهـدان گـوشـه گـير و منزوى ، تنها گليم خويش را از آب بيرون نمى كشند، بلكه سعيشان اين است كه بگيرند غريق را!.
لـذا در پـايـان آيه مى فرمايد: آنها كسانى هستند كه مى گويند: ((پروردگارا! ما راامام و پيشواى پرهيزكاران قرار ده)) (واجعلنا للمتقين اماما).
آرى ! آنـهـا بـنـدگـان خاص رحمانند، و همان گونه كه رحمت عام خدا همگان رافرا مى گيرد، رحـمت اين بندگان خدا نيز از جهاتى عام است ، علم و فكر و بيان و قلم و مال و قدرتشان پيوسته در مسير هدايت خلق خدا كار مى كند آنها سرمشقهايى براى پرهيزكاران محسوب مى شوند.
(آيه)ـبعد از تكميل اين اوصاف دوازده گانه اشاره به اين بندگان خاص خدا با تمام اين ويژگيها كـرده ، و در يك جمع بندى كوتاه پاداش الهى آنان را چنين بيان مى كند: ((آنها كسانى هستند كه درجـات عـالـى بـهشت در برابر صبر و استقامتشان به آنها پاداش داده مى شود)) (اولئك يجزون الغرفة بما صبروا).
((صـبـر)) وصـف تـازه اى نـيست بلكه ضامن اجراى تمام اوصاف گذشته است ودر اينجا مفهوم وسـيـعى دارد كه شكيبايى و استقامت در برابر مشكلات راه اطاعت پروردگار و جهاد و مبارزه با هوسهاى سركش و ايستادگى در مقابل عوامل گناه همه در آن جمع است.
سـپـس اضـافه مى كند: ((در آن غرفه هاى بهشتى با تحيت و سلام روبرومى شوند)) (ويلقون فيها تحية وسلا ما).
بهشتيان به يكديگر تحيت و سلام مى گويند و فرشتگان به آنه، و از همه بالاتر خداوند به آنها سلام و تحيت مى گويد.
(آيـه)ـسپس براى تاكيد بيشتر مى فرمايد: ((جاودانه در آن خواهند ماند،چه قرارگاه خوب و چه محل اقامت زيبايى))؟ (خالدين فيها حسنت مستقراومقاما).
منبع : تفسیر نمونه . سوره فرقان
روزگاری نه چندان دور در سرزمین کهن آریایی مردمانی می زیسته اند که در میان خود نسخی داشتنه اند که آنرا به مناسبتهای مختلف قرائت می کردند و نسل به نسل به یکدیگر ،فهم هدیه می دادند .
آن نسخ از برگ درختان و پوست حیوانات تهیه میشد .میدانم درباورت نمی گنجد که مردمانی در قدیم کتاب می خواندند.
مگر میشود در جایی نشست و ساعتی کتاب خواند و تفکر برای خود ساخت ؟
مگر چه اشکالی دارد که من در هیاهوی اینترنت گردشی کنم ؟ شاید چندسطری خواندم .ای بابا نگران نباشید گفتم شاید …
من هم میدانم که چیدمان کتاب ،لوکس ترین چیدمان روز است ،قضاوتم نکنید . دست از شماتت من بردارید . ازتونالیته و هارمونی رنگی هم اطلاع دارم .باید همه چیز در خانه بهم بیایید . انسانهای بیکار زمانه ای دور را هم می شناسم .آنها چقدر ساده انگارانه کتاب می خواندند.
چقدر فهم و اندیشه نا کارآمدی داشته اند .این انسانهای فهیم به دنبال چه بوده اند ؟ مگر فهم در میان کتاب است ؟
دراین زمانه مییشود با اشاره یک انگشت به هزاران نفر فهماند .چرا میخندید؟ من که برای فهمیدن نیامدم دیگران باید مرا بفهمند .
تازه .دراین مّثّل دنیا ،میشود حس دکتر حسابی داشت . کپی کردن چاره ای کاراست . بافراق بال بیا ،دراین مردمان چند نفری کتاب میخوانند .ازاون مهمتر که خلاصه ای کتاب را با نام منبع یادداشت میکنند .ااگر دیدی به نظرت خوبست فقط کافست گروهی بسازی و هروز از روی آنها کپی کنی . اینگونه تو هم فهیم می شوی .
متوجه هستم به چه می اندیشی ! نه منظورم این نبود که کل مطلب آنها را بخوانی چند سطر اول کافیست .میفهمم که چه میگویی!
چقدر عجیب است که من تفکر مردمان کهن را دارم . چقدر عجیب است که من درمیان کتابها سِیر میکنم .وای مثل اینکه مشاعرم را از دست داده ام . چقدر بی منطق شده ام .چقدر مردم را مبهوت شیدایی خود کرده ام .کاش من از این روان پریشی خود کمتر سخن بگویم .و تفکراتم را فقط بنویسم .و به دنبال جایی امن برای پنهان کردنش بگردم .
مردمان کهن راست گفته اند : رازهایت را بنویس و لای کتاب بگذار. مردمان کشورمن کتاب نم یخوانند.
سلام.یاران
در زمانه ای که ما در آن به سر میبریم متاسفانه سازگاری درست پایه رریزی نشده و هرگز به ما سازگاری درست را آموزش ندادند و انگار قرار نیست اموزش هم بدهند .
سازگاری به چه معناست ؟ درزندگی چه معنایی دارد ؟ ایا تحمل کردن همان سازگاریست ؟
قطعا نه . در سازگاری باید تخلیه احساس صورت گرفته باشد . آیا ما بیان احساس داریم ؟ ایا ما به راحتی از احساس خود صحبت میکنیم ؟ یا یاد گرفته ایم که در سکوت همه نظرات را قبول کنیم وهرگز وارد گفتگو نمیشویم .
این بزرگترین نقص زمانه ماست . ما اصلا بلد نیستیم احساساتمون رو درست بیان کنیم . و سالها کنارهمسرمون زندگی میکنیم بدون اینکه احساسمون رو گفته باشیم . مادران فداکاری که ما دیده ایم مدام ملاحظه دیگران رو کردند و مدام احساسات درونی خود را سرکوب کردند . چقدر جالبه که این مادران فداکار (که البته قابل احترامند و تاج سر ماهستند) بسیار متوقع هستند و گاهی انتظاراتشون سر به فلک میکشد . چون مدعی گذاشتن وقت برای فرزند هستند و در این راه از عمر خود گذشته اند .
گاهی اوقات هم خانواده هایی داریم که هم بیان احساس ندارندو هم ملاحظه همدیگر را نمیکنند .دراین خانواده ها بسیار تنش وجود دارد .چون هرکسی کارخود را میکند .
گاهی هم خانواده هایی هستند که بیان احساس دارند ولی بی ملاحظه هستند . اینها تبدیل به پدرسالاری یا مادر سالاری یا فرزند سالاری میشوند . این سالاری ها به ظاهر خوب است اما بسیار افراد را از هم دور میکند و همه باید به سالار چشم بگویند .
اما خانواده ای ایده آل ،خانواده ایی هستش که بیان احساس دارند و ملاحظه افراد را هم میکنند و مودبانه زندگی میکنند ودر بیان احساس خود هرگز کسی را قضاوت نمیکنند بلکه فقط احساسشون رو از موضوع می گویند.
چقدر این خانواده نایاب شده است . چقدر آدمها در تنهایی به سر میبرند . باید یک جا از این افکار غلط دست برداریم . و شروع کنیم در مواقعی که سخن ما در فرد اثر دارد احساس مان را از موضوع اعلام کنیم . در یک گفتگو توانایی فرد را از درک موضوع درنظر بگیریم . خانمها نیاز به آرامش دارند .چون خورشید خانه هستند وباید اشاعه نور به همه افراد خانواده داشته باشند برای اینکار باید بیان احساس کنند .وگرنه این احساسات به شکل بیماری ظهور خواهدکرد . افسردگیها .سرطانها . میگرنهای عصبی .بیماریهای اعصاب تماما بروز احساسات خاموش افراد است .
دریک گفتگو حرف طرف مقابل را بپذیرید اما احساستون رو بیان کنید و شیرینی این را بادل بچشید .نپذیرفتن سخن همسر در لحظه باعث تنش و مقاومت میشود و این باعث کم شدن انرژی میشود و این کاهش انرژی باعث حس ناراحتی در ما میشود .
پذیرش سخن همسر در لحظه حس آزادی را به همسر میدهد و در واقع او را خلا صلاح میکند .خانمهای زمانه ما فقط در حال غر زدن هستند .مصادیق غر متفاوت است.
مصادیق غر: توهین-تهمت- تکرار خاطرات تلخ -یاد اوری موضاعات - تحقیر-کنایه - نیش زدن
این مصادیق بسیار طبیعیه در زندگی ما .و عادتهای ما را میسازند . ما عادت کردیم به غر زدن . چقدر غیر طبیعیه که کسی پیدا شود و غر نزند. ما برای درس خوندن غر میزنیم .ما برای درس هایی که نفهمیده ایم غر میزنیم . ما برای آموزشهای زیاد غر میزنیم . برای آموزشهای کم غر میزنیم . هوا ابریه غر میزنیم . هوا آفتابیه غر میزنیم . ترافیک هست غر میزنیم . ترافیک نیست زود میرسیم غر میزنیم . تمام زندگی ما به غر گذشت . کی خود را در میان این غر ها پیدا میکنیم ؟
کی ما به درون مان اهمیت میدهیم . ؟؟؟
انسان است و اندیشه هایش . تمام زندگی را به مفت فروختیم . نزدیک ترین و عزیزترین افراد زندگیمان را کلافه کرده ایم . فکرنمیکنید دیگر کافیست ؟؟؟؟
1- تمام زندگی بادرد همراه است . ما با درد متولد میشویم . و بادرد همراهیم و بادرد میرویم. انسانها دریک مسیر رفت و برگشت حرکت میکنند .انا لله و انا علیهراجعون . ما از خداییم و بهخدابرمیگردیم . تمام فلسفه زندگی یک انسان عبودیت ان است و انسانی که خود و خدا را نمیشناسد در کوله بار خود چیزی ندارد . خداوند تمام اسمانها و زمین را برای ما خلق کرده و ما را برای خودش . و تنها راه اثبات عشق به خداوند راه عمل است . و تنها عملی که بسیار اهمیت دارد نماز است . نکنه روزی بدون ابراز عشق به معبود برات بگذره . ؟نکنه روزی شب بشه و ما عملی نشون ندیم که کی تکیه گاه ماست .ما ذاتا عاشق تکیه گاه هستیم . فطرتا عاشق تعلق هستیم .
ما از دیگران وقتی ناراحت میشیم که یا خودشون رو متعلق به ما ندونستند و یا تعلقات مارو نادید گرفته اند . ما همیشه از دیگران توقع داریم . توقع عشق .توقع کنارمون باشند.توقع یاریمون تو مواقع سخت .توقع کمک مالی.توقع همراهی .ما ادمها کلا متوقع هستیم .
اما ادمها نمی توانند این توقعات رو برای ما به نحو احسن انجام بدند .باید نیروی عظیم باشد که بتواد و قادر به انجام اینکارها باشد . اگر در دنیا کسی رو یافتید که کمال مهر .کمال قدرت . کمال ثروت . کمال حمایت .و… بود حتما بر او سجده کنید . او قطعا خداست
انسانها کمال طلب هستند . کمال برای هر فردی متفاوت است . گاهی انسانها کمال منفیها رو هم طلب میکنند . نمونه بارزش داعش که دنبال کمال قدرت ااست . انسانها برای رسیدن به کمال هزینه میکنند . دشمنان برای رسیدن به کمال قدرت شبکه های ماهواره راه می اندازند با پولهایی زیاد برای هدایت ضمیر نا خوداگاه ما . بازیچه دست این کمال طلب ها نباشیم . قرار بود ما بشیم جز 3 درصد افراد موفق جهان .افراد موفق جهان هرگز تفکر و فرهنگ جایی دیگر رو تحمل نمیکنند .بلکه همچون کوروش کبیر تمدن سازی میکنند .بیایید ماهم از تمدن 2500ساله خود دفاع کنیم .
2- تمام افراد پر دردسر زندگیت را بپذیر . او طبق قانون جذب .به سمت شما اماده . شما برای رسیدن به کمال به ناهنجاریهای او احتیاج دارید . از وجودش لذت ببرید . خوبیهایشرا پیدا کنید و بنویسید . او برای رساندن پیامی کنارت آمده .
3-برای تغییر و ملکه شدن تمارینی که دادم باید ایجاد نشانه کنید که هروقت اون نشانه را دیدید یادتون بیفته در حال تغییر هستید . مثل خریدن یک انگشتر جدید بخاطر این تمرینها . یا بستن نخی به دست
4-تمام زندگی برای ساختن شماست . دنیا کوتاه است . گول زمان را نخورید . چشم بهم زدنی می گذرد . دنیا دار مکافات است . مراقب کارما ها باشیم . دیگران را قضاوت نکنیم . در زندگی دیگران تجسس نکنییم . غیبت رو فراموش کنیم . حسادت نوعی ضعف است به نکات مثبتمون اگاه بشیم (با نوشتن نکات مثبت خودمون)وسواس نوعی ایمان به شر است . به خیر ها ایمان بیاریم . زندگی کوتاه است .
5- انسانها طبق دستور خداوند مختارند هرطور میخواهند زندگی کنند . خیانت انها . دروغشون . دورویی انها . ریاکاری انها بازتابی به خودشان دارد . انها را رها کنید . فرصت تغییر دیگران نیست . خودتون رو تغییر بدید . قرارشد ادم بشیم . جوری که دیگران مدهوشمان شوند.
6- همسر ما فقط همسر و همراه ما در راه رسیدن به کمال است . او مختاراست هرطور میخواهدد عمل کند . او شعور دارد .او علمهایی رو در دوران زندگیش کسب کرده است . به علمش احترام بذارید . او را بپذیرید . او تنها کسی است که برای شما میماند .
7- ببخشید تمام فراد پر از دردسر زندگیتون رو . برای تغییرات زیبا در نفستون . نیاز به سبک شدن دارید . فقط بخشیدن میتواند شما را آرام کند . و سبک .
8- وابستگی ها را رها کنید . تمام عالم امانت است .همسر و فرزند امانت است . مال و ثروت امانت است . نه برای از دست دادنش خود را گم کنید و نه برای به دست اوردنش.
پيامبر اسلام با يازده خانم ازدواج نمودند كه با شرح مختصرى معلوم مى گردد كه سيره رسول خدا در اين باره چگونه بوده است. پيامبر در سن 25 سالگى با خديجه كبرى ازدواج نمود و تا سن 50 سالگى يعنى سال دهم بعثت فقط با آن بانوى بزرگ زندگى مى نمود. بعد از رحلت خديجه كبرى پيامبر با خانمى به نام سوده كه شوهرش در حبشه از دنيا رفته بود و بيوه بود ازدواج نمود. سوده داراى خانواده اى مشرك و دشمن پيامبر بود و به علت اين كه مسلمان شده بود هيچ پشتيبانى در خانواده خود نداشت و او را اذيت مى كردند.
سپس ساير ازدواج هاى پيامبر در مدينه و حد فاصل سن 53 تا 63 سالگى رخ داد و به طور قطع آن ازدواج ها عوامل گوناگون سياسى، اجتماعى و الهى داشت زيرا سن 53 سالگى اقتضايى براى خوشگذرانى جنسى مرد ندارد. به عنوان مثال ازدواج با جويره كه از قبيله بنى مصطلق بود موجب شد كه بيش از صد خانواده از اين قبيله به اسلام بگروند و ازدواج با ام حبيبه دختر ابوسفيان موجب شد دل بزرگترين و قدرتمندترين دشمن مسلمانان به دست آيد و توطئه كمترى از سوى او متوجه مسلمين گردد. ازدواج با ام سلمه كه شوهرش در احد شهيد شده بود و در مدينه غريب و بى كس و سرپرست چهار يتيم بود انگيزه اى الهى بود.
همچنين ازدواج با صفيه كه بيوه زن بود و شوهرش در جنگ خيبر كشته شده بود. ازدواج با زينب همسر طلاق داده شده زيد بن حارث پسر خوانده پيامبر به امر خداوند به جهت برداشتن بدعت حرمت ازدواج با همسر پسرخوانده بود (زيرا آنان همسر پسر خوانده را مانند همسر پسر خود عروس تلقى مى كردند).
ازدواج با ماريه قبطيه كنيزى كه پادشاه اسكندريه براى پيامبر فرستاد به جهت علو مقام و نسب او كه به هارون برادر موسى مى رسيد و مادرش به سموئيل نبى مى رسيد بود. ازدواج با عايشه و حفصه هم حكمت هاى خاص خود را داشت- عايشه تنها خانم پيامبر بود كه قبل از ازدواج باكره بود. البته دو مسأله كه در بين مردم مشهور است از نظر تاريخى ثابت نيست يكى 9 ساله بودن عايشه هنگام ازدواج و ديگرى حسن جمال او. برخى از مورخان سن عايشه را 17 يا 18 سال در هنگام ازدواج ثبت كرده اند و از نظر كمالات و زيبايى نيز او را ضعيف شمرده اند. از نظر برقرارى عدالت نيز با توجه به شرايط زندگى و خانوادگى در آن زمان و نبود تجمل هاى امروزى و روحيه و اخلاق بسيار عظيم و با كرامت رسول خدا مسأله به راحتى قابل درك است.
بنابراين علت ازدواجهاى پيامبر (صلى الله عليه وآله) را در موارد ذيل، مىتوان تحليل كرد:
الف) اجراى حكم الهى و زدودن افكار غلط جاهلى مانند ازدواج با زينب دختر جحش.
ب) تقويت جايگاه اجتماعى زنان آسيب ديده، همچون زنان بيوه و اسير و رفع تلقى منفى عصر جاهلى در كم ارزش بودن يا بىارزش جلوه دادن آن زنان (در اين دوره، همه زنان پيامبر جز عايشه بيوه بودند).
ج) دلجويى از زنان، به دليل آسيبهايى كه آنان به خاطر پذيرش اسلام، متحمل شدند مانند ازدواج با ام حبيبه.
د) يك حركت سياسى و برقرارى پيوند با قبايل و طوايف بزرگ عرب و جلب پشتيبانى آنان چون پيوند با عايشه.
ه) محافظت و تأمين زندگى بيوه زنان درمانده و فقير و يتيمان به جاى مانده مانند ازدواج باام سلمه و زينب، دختر خزيمه.
و) نشان دادن عظمت، شكوه و قدرتمندى اسلام و مسلمين مانند ازدواج با صفيه.
ز) حفظ آنان از خطرات جانى مانند وصلت با سوده.
ح) آزادسازى اسيران و بردگان مانند ازدواج با جويريه.(1) براى آگاهى بيشتر در اين زمينه رجوع كنيد به: 1- نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهرى 2- زن در آيينه جلال و جمال، آيه الله جوادى آملى 3- تفسير الميزان، ج 4، علامه طباطبايى (ره). دشمنان پيامبر اسلام مى خواهند با اين اشكالها پيامبر اسلام را انسان هوسران معرفى كنند تا مردم دنيا به اسلام رو نياورند ولى اين كار دشمن سودى به حالش نخواهد داشت و مردم دنيا روز به روز بيشتر به سوى اسلام متوجه مى شوند. مردم مى دانند كه پيامبر اسلام مرد هوس باز و عياشى نيست و اگر او هوسران بود مى توانست در مكه كاملترين هوسرانى را بكند و قريش به او پيشنهاد مى كردند كه حاضر هستند بهترين و زيباترين دختران را در اختيار او قرار بدهند به شرط اينكه با خدايان آنها كارى نداشته باشد ولى آن حضرت نپذيرفت.
پيامبر خدا همسران خود را مخير ساخته بود كه يا با پيامبر بمانند و سختيهاى زندگى را تحمل بكنند و يا اينكه طلاق بگيرند و زندگى دنيوى بهترى داشته باشند. يكى از نكته هاى بسيار شگفت آور اين است كه پيامبر با وجود همسران متعدد فقط از حضرت خديجه و ماريه بچه دار شدند.
(1) ر. ك: الميزان، ج 4، ص 195 علامه طباطبايى، بررسىهاى اسلامى، ص 132- 139 مؤسسه در راه حق، نگرشى كوتاه به زندگى پيامبر اسلام، ص 29 رسولى محلاتى، تاريخ انبياء، ج 3، ص. 475
دلایل احساس نا خشنودی و فلاکت در زندگی:
1- شما میخواهید دیگری کاری را انجام بدهد که خودش نمی خواهد و معمولا از طرق مختلف ،بطور ضمنی و یا علنی سعی میکنید مجبورش کنید خواسته شما را انجام دهد.
2- فرد دیگری تلاش میکند شمارابه انجام کاری که نمیخواهید مجبور کند .
3- شما و دیگری هردو تلاش میکنید یکدیگر را به انجام کاری مجبور کنید که نمی خواهید .
4- شما خودرا مجبور به انجام کاری می کنید که بریتان دردناک یا حتی غیر ممکن است .
ظبق کتاب تئوری انتخاب ما احساس مالکیت به همسر و فرزندان و کارکنان و شاگردان خود داریم . واین باعث میشود ما از هم فاصله بگیریم .
ولی ما کاملا پذیرفتیم که مالک دوستان خود نیستیم . و با آنها ارتباط بهتری داریم . درواقع طبق نظر ویلیام گلسر مهرورزی بدون مالکیت =دوستی میشود .
ما مالک دیگران نیستیم و نباید این حس را به کسی القا کنیم .
ما دردوران کودکی با نظام پاداش و تنبیه بزرگ شدیم و حس کنترل کردن نیروهای قدرتمند همیشه همراه ما بوده و هست . فکرمیکنم وقت این رسیده است که دست از این نظام استرس زا برداریم . و مردم را با تفکر عامل اشنا کنیم . ما مدام در زندگی خود به دنبال مقصر میگردیم و همین امر باعث شده که دست به تغییر دیگران بزنیم . و متاسفانه آمارهای طلاق نشان میدهد که مرد و زن به امید تغییر طرف مقابل ازدواج میکند و به دلیل عدم پذیرش کار به جدایی میکشد .
بهتر است دست به تغیر وجود خود بزنیم . بهتر است به رذایل اخلاقیمان فکرکنیم و به فکر تهذیب نفس بیفتیم . سالها از زمانی که وقتی زمین میخوردیم مادرمان زمین را میزد گذشته است . زمین علت زمین خوردن من نبود . کاش مادرم بلندم میکرد و میگفت : تو خودت مقصر افتادنت هستی .
ما باورر کرده ایم که مالک همه چیز و همه کس هستیم . توهم داشتن همه چیز مارا با خود برده است . ما سفر در دنیا را باور کرده ایم و گول زمان را خورده ایم . سفر دنیا ،سفر کوتاهیست . در کوله بارت چه میگذرد؟؟؟؟؟
چقدر صاحب این زمان را میشناسیم ؟
ما در کجای هدف آفرینش قرار داریم ؟
در درون ما چه میگذرد ؟ اگر پرده سطر الهی کنار رود مارا چه کسی به خاک خواهد سپرد؟
آیا من امروز را زندگی کرده ام ؟ زندگی کردن در امروز یعنی من تنها پنجشنبه 28 ابان 94 را داشتم و در حال اتمام است .آیا امروز اثری جاوید از من جایی ماند ؟ آیا دل کسی همراهم شد ؟ آیا در روز مرگم کسی مرا یاد میکند ؟
الهی من لی غیرک .
تابوت عهد کجاست ؟
اعتقاد صهیونیست ها : درشهر قدس مخفی شده و اصلی حفاری های اخیر صهیونیست ها در ذیل مسجدالاقصی پیدا کردن تابوت عهد و آثاری از معبد سلیمان ع است .
فیلمهای هالیوودی درخصوص جستجوی تابوت عهد
1- مهاجمان صندوقچه گمشده – استیون اسپیلبرگ -1981- بابازی هریسون فورد
2- گنجینه ملی – جان ترتلاب 2004-با بازی نیکلاس کیج
براساس اعتقاد مسلمانان ،تابوت عهد نزد امام زمان عج است .
ادله روایی وجود تابوت عهد (الارشاد . شیخ مفید – ج 2):
(شمشیر رسول خدا – پرچم – جوشن – خود –زره خودپیامبر-انگشتر مخصوص حضرت سلیمان ع – الواح و عصای موسی ع – تابوت عهد )
زیارت وارث
حضرت امام حسین ع وارث موسی ع است و این میراث از طریق رسول خدا و حضرت علی ع به آن رسیده است .
بقره 247/248 –کلمه تابوت بکار برده ،تابوتی که پروردگارتان است . میراث حضرت موسی و هارون در آن است .
منابع :
1- ویرانی معبد دوم و اثرات آن بر مسیر تاریخ یهود (داوود شوفط . انتشارات :دانشجویان یهود ایران )
2- نقش یهود در پیدایش کمونیسم . فخرالدین حجازی – انتشارات بی جا
3- ویرانی معبد دوم و اثرات آن بر سیر تاریخ یهود –داوود شوفط )
4- دنیا بازیچه یهود – محمد شیرازی ترجمه هادی مدرسی .انتشارات امام صادق ع
5- تاریخ جامع یهودیان ایران –حبیب لوی – بنیاد فرهنگی حبیب لوی
6- تحلیلی از سیر تکاملی دین های یهود و مسیح – یوسف فضایی- اشیانه کتاب
7- پیامبر ص و یهود مدینه – محمد حسین خوانین زاده – میثاق کتاب
8- هود و صهیونیسم د رگذر زمان و مقدمه – سید محمد حسین علوی – مترجم حمید ناصری – توسعه قلم
دانلود pdf جلسه اول فرماسونری . استاد غلامرضا زاده .27آبان 94
متن درس:
معنای لغوی فراماسونری: بنای آزاد free mason))
معنای اصطلاحی فرماسونری :به سازمانی می گویند که در قرن هیجدهم در انگلستان پا گرفت و در اکثر کشورها ریشه دواند .
تاریخچه فراماسونری:
بطور کلی تاریخچه و پیشینه اصلی تاسیس فراناسونری مشخص نیست اما داستان برمیگردد بع قرون وسطی و یهودیان آواره وبی وطن در اروپا شغل بنایی داشتند به نیت اتحاد و کمک به یکدیگرو به عبارت دیگر برای انحصار داشتن این شغل با هم گروه هایی تشکیل دادند.لذا این بنایان شاگردانی از بین خود انتخاب میکردند ،برای اینکه آموزشهایشان به بیرون درز نکند سعی در مخفی نگهداشتن این فنون میکردند و برای شناسایی هم از رمز و اشاره هایی استفاده میکردند.
با این پیشینه ،درقرن 19 میلادی این فرقه به یک جمعیت مرموزپر شاخ و برگ و جهان شمول تبدیل شد.
اهداف فرماسونری :
با توجه به فعالیتهای مخفی و مرموز این فرقه به آسانی نمیتوان به اهداف تشکیل آن پی برد اما شعار بسیار جذاب آنها برادری،برابری وآزادی است درباره آزادی فقط مطرح میکنند که این تشکیلات برای آزادی بشر آمده ،حالا آزادی از چی؟نمیگویند اما بیشتر آنرا به آزادی سیاسی و امثال این مرتبط میکنند.
پایه گذار مبانی نظری فرماسونری :جیمز اندرسن کشیش پروتستان با سابقه یهودی
حامی فرماسونری :با ادله زیاد صهیونیست اما خود فرقه سعی در پنهان داشتن این ارتباط دارد.
آداب ورسوم فرماسونری:
1- در آن موضوع مذهب و سیاست جایی ندارد.
2- همه مذاهب میتوانند وارد فرماسونری شوند به شرط اینکه اصراری در مذهب خود نداشته باشند .
3- خدایان را ساخته ذهن بشر میدادند.
4- انکارروح ،نبوت پیامبر اکرم ،فرشته ها ،آخرت و بهشت و جهنم
5- داشتن سن 21سال به بعد
بیییی
برگزاری مراسمات سوگند جهت ارتقا به درجه بالاتر (33درجه)
مهمترین سوگند:سوگنذ اولین مراسم ورود به فرقه ماسونی و اخذ درجه شاگردی که دارای سه مرحله است:
1- التماس کردن به خداوندان و نیروی شیطانی و نیروی طبیعی برای پشتوانه سوگند.
2- قول دادن موضوع سوگند (تا حد امکان ذکر اهداف و آرمانها)
3- لعنت کردن (جزاهای در نظر گرفته شده در صورت عدم اعتنا به مفاد سوگند)
هرکسی که معترض سوگندنامه شود به قتل میرسدو مرتدان ترور میشوند.هنگام بازرسینیروهای امنیتی مصر از محافل فرامااسونررها در سال 1964،استخوانهایی متعلق به انسانها ،تعدادزیادی جمجمه و تصاویر وحشتناکی کشف شد.
چشم جهان بین:
هرم:
میدانی کاملا با نمادهای فرماسونری در مرکز اسراییل:
مثلث ،پرگار،خط کش ،قیچی ،گونیا:
ستاره پنج یا شش پر:
عدد666 شماره شیطان
رنگ آبی برای پرچم صهیونیست:
ابلیسک در ترکیه:
صلیب وارونه:
مالکیت فلسطین براساس تورات معتقدند به حضرت ابراهیم ع و بعد به موسی ع باشرط موحد بودند..یهودیان در سه نوبت از فلسطین اخراج شدند.بعلت پیمان شکنی .
خروج یهودیان در زمان حضرت یوسف ع :
ذرزمان حکومت حضرت یوسف ع در مصر،گروهی از خاندان حضرت که برای گرفتن گندم به مصر آمده بودند توسط حضرت یوسف ع شناسایی میشوندو همه ای ایشان به مصر می ایند و در مصر می مانند . ایشان در مصر ،تبدیل به خاندان حکومتی میگردند و جایگاهی در آن منطقه پیدامیکنند که بعد از حضرت یوسف ع این جایگاه را از دست میدهند ولی تا زمان حضرت موسی ع(طی چهارنسل )همچنان در مصر باقی می مانند.
بازگشت به فلسطین توسط حضرت موسی ع :
حضرت موسی ع خاندان یهود درمصر را که در آن زمان گسترش پیدا کرده بودند.به صحرای سینا منتقل میکنندووقتی از صحرای سینا باز میگردندوارد فلسطین میشوند.
اخراج در سال 586 قبل از میلاد:
بخت النصر در سال 586قبل از میلاد به اورشلیم حمله آورد و آن را بی ترحم ویران کرد و معبد سلیمان را آتش زد و بسیاری از یهودیان را از دم تیغ گذراند و مابقی از فلسطین به بابل تبعید شدند.
بخت النصر :
نام پادشاه بابلی بود که با دانیال نبی هم دوره است.طبق نظر برخی منابع اسلامی دلیل این نام گذاری آن است که او را در نوزادی نزد بتی یافتند و پدرشرا نمیشناختند،از این رو او را به آن بت منسوب کردند.
بازگشت مجدد به فلسطین :
کورش ایرانی در سال 538 قبل از میلاد ( در زمان نبوت دانیال )به شهر بابل حمله کرد و پیروز شد و با فرمان وی اسرای یهود ،به اورشلیم بازگشتندو معبد سلیمان را مجددا بنا نمودند.البته بعد از فرمان آزادی کوروش،بسیاری از یهودیان در شهرهای مختلف ایران از جمله بابل،شوش،اصفهان و همدان باقی ماندندو به بلاد خود نرفتند.
خروج ابدی یهودیان از فلسطین :
قیصر روم در سال 70 م فرزند خود را به عنوان فرمانروای فلسطین منصوب کرد و وی به قدس یورش برد ،یهودیان در آنجا جمع شدند تا آن که آذوقه شان تمام شدو ضعیف گردیدند،پسر قیصر روم دیوار شهر را خراب کردو آن را به اشغال خود در آورد و با کشتن هزاران یهودی ،خانه های آنها را ویران و معبد را درهم کوبیده و به آتش کشیدوبهگونه ای آن را از بی برد که مردم حتی جای آن را نیافتندو باقی مانده مردم را به روم فرستاد.
وروداسلام به فلسطین:
از سال 70 میلادی تا زمان نبوت پیامبر اکرم ص فلسطین در دست رومیان بود تا اینکه پیامبر ص سفیرانی را جهت تبلیغ اسلام به مناطق مختلف از جمله فلسطین روانه کرد و به علت مقاومت آنها ،جنگی در گرفت که طی آن مسلمانان پیروز شده و فلسطین را به تصرف خود در آوردند.
سرنوشت فلسطین پس از ورود اسلام :
در طی جنگ های صلیبی بارها مالکیت سرزمین فلسطین بین اقوام مختلف دست به دست شد تا بالاخره پس از جنگ جهانی اول در سال 1917 انگلستان مالکیت فلسطین را به دست گرفت.
تنها راه بازگشت به فلسطین :
سوره اسرا / آیه 8
ترجمه:امید است پروردگارتان به شما رحم کند ،هرگاه برگردید ما باز میگردیم .
با توبه و پیروی از پیامبر ما با شما خواهیم بود .
اقدامات پس از اخراج:
–تا 18 قرن بعداز اخراج عدم اقدام جهت بازگشت
–در اواخر قرن 19 مدعی مالکیت فلسطین توسط بدعت گذاران یهود
جنگ اریحه
در جنگی که میان یهودیان وساکنین قبلی فلسطین در حدود سیصد سال بعد از حضرت موسی ع در شهر افیق در گرفت ،تابوت به دست دشمنانشان افتاد .آنها تابوت را به شهرشان اشدود بردندو پس از هفت ماه ،تابوت عهد را بر عرابه ای نهاده به سمت بنی اسراییل روانه کردند.(1سموئیل،باب4)
باز گرداندن تابوت به اورشلیم
چندین سال بعد حضرت داوود ع تابوت را به اورشلیم برد و آنجا را پایتخت خود کرد.بعداز رحلت داوود ع پسرش سلیمان ع معبدی را ساخت و سپس تابوت را در قدس الاقداس قراردادکه تا ویرانی معبد به دست بخت انصر در آنجا بود و از آن پس کسی از تابوت عهد خبر ندارد.
اهمیت خود شناسی
اهمیت خودشناسی به سبب نتایج آن است، به عبارت دیگر اهمیت خودشناسی به سبب نقشی است كه خودشناسی در تحقق كمال انسان دارد. برخی روایات در اهمیت خودشناسی عبارتند از:
امیر المؤمنین - علیه السلام - می فرماید:
«معرفه النفس انفع المعارف»[1]
خودشناسی سودمندترین دانشهاست.
همچنین می فرماید:
«غایه المعرفه ان یعرف المرء نفسه»[2]
نهایت معرفت آن است كه انسان خود را بشناسد.
و باز می فرماید:
«نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفه النفس»[3]
كسی كه به شناخت خود دست یابد به بزرگترین رستگاری و پیروزی رسیده است.
آن حضرت در جایی دیگر می فرماید:
«افضل الحكمه معرفه الانسان نفسه»[4]
بزرگترین حكمت آن است كه انسان خود را بشناسد.
نقطه مقابلِ خودشناسی، خود ناشناسی است كه به عقیده امیر المؤمنین - علیه السلام - بالاترین و بزرگترین جهل است. چنانكه می فرماید:
«اعظم الجهل جهل الانسان امر نفسه»[5]
بزرگترین نادانی خود ناشناسی انسان است.
و همچنین می فرماید:
«كفی بالمرء جهلاً ان یجهل نفسه»[6]
در جهل انسان همین بس كه خود را نشناسد.
بنابر این بی تردید آثار بزرگی بر خودشناسی مترتب است و چون مهمترین هدف زندگی در نزد معصومین، معرفت و طاعت خداوند و تقرب به اوست، آثار خودشناسی را باید در ممكن ساختن معرفت پروردگار و تقرب به او جستجو كرد